تاپيك قبلى توضيح دادم من با يه ادم ٤ سال ارتباط دارم جمعا بهم ٤ تا كادو تولد داده و حالا غذا..بخوايم بيرون بخوريم حساب ميكنه
٣٨ سالشه انتظار داره هر وقت اراده ميكنه من همه جا پايش باشم مثلا ديروز كه مامانم مهمون داشت و بهش گفتم نميتونم بيام مهمونى دوستت قهر كردُ سكوت ُ بعد دعواى مفصل كرديم از صبحم خبرى ازش نيست
بهم ميگه يه ادم ٣٨ ساله اننظار و توقعاتى داره ، ولى تو همش درگير خوانوادتى. همش گفت من ناراضيم و خوشحال نيستم منم گفتم يه دختر چه توقعاتى داره!!! توو كدومارو براورده كردى؟ مثلا امروز بهم يه تبريك گفتى ؟ چرا به اين روزا ميرسه يادت ميره ٣٨ سالته هر جا به نفعت نيست به روت نميارى يه مرد گنده اى ، بهش گفتم در ماه ٤-٥ بار مهمونى ميريم ميبينى الان كارم كمه فقط ميگى لباساى قشنگ بپوشاااا! چرا به روت نميارى كه اصلا پول دارى لباس بخرى!! بهش گفت ادماو هم سن تو بايد واسه طرفشون خريد كنن هزينه كنن نه اينكه فقط از طرفشون توقع داشته باشن همه چو تموم باشه ،. گفت اينا وظيفه باباتِ. گفتم بابام بهم پول ميده ولى چرا براى هر بار مهمونى رفتن با توام كه خيليم اصرار دارى خوشتيپ و بروز باشم بابام بايد پول لباسامو بده!!
بچه ها نگين كه دوست پسره وظيفه نداره ، خبر مرگش رابطمون جديه. واسه خودش مثل ريگ خرج ميكنه .من ميخوام خريد كنم باهام داخل مغازه نمياد جلو در وايميسته!! كه مبادا من بكم حساب كن، ٤ سال حرف نزدم امروز ديگه همه چىو گفتم ..البته كه خبرى ديگه ازش نيست
