من دوساله ازدواج کردم از اول خیلی به شوهرم کمک مالی و معنوی و عاطفی کردم
از هر کسی میپرسی میگه تو واقعا از یه زن هم بیشتر کردی تو ی زندگیت
پدرم دوتا ماشین داشت و یه خونه تو بهترین جای شهر داره
از وقتی هم وارد این زندگی شدم
خیلی طلا فروختم خیلی کمک کردم به شوهرم
اما همیشه من بد ه بودم تو نظر شوهرم هیچ وقت کارای منو ندید در حق زندگیش
روی تموم خط قرمز هام پام گذاشت
خوندن نماز
قلیون نکشیدن
هیچ وقت برام یار نبود همیشه بار بود
همیشه مشکلاتش گردنم بود
چک برگشتی هاش گردنم بود همش استرس همش بی خوابی
وقتی دعوامون میشه میگه تو زن زندگی نیستی تو راحت طلبی در صورتیکه خیلییییییی جنگیدم خیلی کار ها کردم
اصلا بدی های خانواده شو به من نمیبینه اما به من میگه نو همیشع عروس بده ای تو فلانی
پارسال روز مادر برای مادرش شومیز خریدیم
پسش داد
اما اصلا شوهرم قبول نداره
بی نهایت بد دهنه
موقع دعوا هر چی دوس داره بهم میگی
کل فامیل سر نجابت وحیا ی من قسم میخورن
همش میگه از کجا معلوم دختر بودی 😔😔😔😔
یه شب بی دلیل همین حرف رو زد و بی دلیل سیلی زد تو گوشم از اون شب چند هفته میگذره خیلییییی خورد شدم خیلی دلم شکست من پاک زندگی کردم
فکر میکردم شوهرم قدرمو میدونه .........
چند روز پیش بد دعوامون شد رفتیم پیش وکیل گفتم بیا توافقی تمومش کن تو بدرد من نمیخوری منم به درد تو
من زندگیمو خیلی دوس دارم اما اون اصلا ذره ای برام ارزش قایل نیست
شما بودید چیکار میکردید ؟
بد قول
بی پول
بددهن
اصلا ارزش منو نمیدونه
منو جلوی بقیه میشکنه
دست بزن
بی دلیل میزنه سرش
همش منت میزاره سر من