از وقتی چشم باز کردم و فهمیدم دور و برم چ خبره تو تنها مرد رویاهای من بودی .
وقتی ک من یه نوجوون بی قواره بودم ،تو در اوج جوونیت بود 
بار اول ک دلم واست رفت و یادم نمیره هیچوقت 
از اون ب بعد هر وقت عروسی بود یا مراسمی بود که تو ام هستی ،زود تر از همه اماده میشدم که بیایم و ببینمت 
خیلی طول کشید تا تو هم مثل من بیقرار شی 
اما چ فایده ...
هزار افسوس که قسمت هم نبودیم 
همه بیقراری ها و افسردگی ها و غمهای دوریتو به جون خریدم 
الان ۱۰ ماهه که دیگ نیستی 
هیچوقت فکر نمیکردم بتونم کسی جز تو رو ب خلوتم راه بدم 
اما انگار داره اتفاق میوفته