پدر من حدوداي سال ٩١من متوجه شدم يا زني در ارتباطه مادرم باور نميكرد مدام دعوا كتك كاري داشتم با بابام خيلي طول كشيد پدرم ديد من اذيت ميكنم به زور منو از سر واكرد و شوهرم داد
هي رفته رفته گند هاش بيشتر شد تا اينكه برادرم بزرگتر شد و اون فهميد هي دعوا هي كتكاري بالاخره مادرم بعد ٢٩سال گذاشت از خونه رفت پدرم هر روز ميرفت در خونه ي پدر بزركم خودشو اتيش زدن به هر ترتيبي بود مادرمو برگردوند به خدا ما نميدونيم علت اصرارش به زندگي با مادرم چيه ولي بريدم يه در امد هنگفت داره همه خرجه زنه ميشه مادرم مدام رسيد پرداخت پيدا ميكته از وسيله هاش مدام بهانه مياره الكي ول كن نيس
نميدونم چيكار كنم عاجز موندم