من تازه عروسی کرده بودم باید میرفتیم طبقه بالای خونه مادر شوهرم زندگی میکردیم
بعد من نمیددنستم ک بین خونواده شوهرم از کوچیک تا بزرگ میدونستن ک طبقه بالای خونشون جن داره ک اونم فقط تو شکل شوهر من همه دیدنش
من ی هفته گذشت ی شب خوابیده بوریم بعد تخت ما کنار پنجره بود
نصفه شبی از خواب پریدم دیدم شوهرم کنار تخت وایستاده دستش و سجت من دراز کرده بهم میگه بیا ی لحظه کارت دارم
همین ک اومدم بلند شم دیدم دستم و گذاشتم رو بازوی شوهرم تا اومدم ببینم ک بازم هست
غیبش زده بود
😰