من خیلی خواستگارای پولدار و با خانواده های عالی داشتم. ولی از بس جو گیر شده بودم همش دنبال پسری بودم ک مومن مذهبی باشه... چندتا رمان شهدایی خونده بودم جو گیر شده بودم. بقیه خواستگارامم با ایمان بودن ولی میگم که جو گیر شده بودم
همسرم ک اومد خواستگاریم چشممو خیلی گرفت. طبق کتابایی بود ک میخوندم و جو زده شده بودم. با اینکه خانوادم مرفه بودن چشمم رو روی تمام مادیات و ... بستم گفتم فقط مومن باشه.
باهاش ازدواج کردم ولی چشامو ک باز کردم دیدم چ اشتباهی کردم. مومنه،چشم پاکه، کاریه ولی یه کارمند سادس با حقوق ۶ تومن، خونه نداره، یه ماشین داره فقط.
منی ک اصلا نمیدونستم اجاره نشینی چیه، مستاجر شدم. منی ک اطرافیانم همه خونه ها عالی و ماشینا لوکس و زندگیا خفن، مجبور به قناعت شدم توی زندگی. خداروشکر خودم شاغلم وگرنه اصلااااااا زندگیمون نمیچرخید و همینایی ک میخرم همنمیشد بخرم...
دارم جوری زندگی میکنم ک تصورشم نمیکردم. البته اینکه شرایط اقتصادی جامعه هم یهو خیلی افتضاح شد توی ۳ سال اخیر، بی تاثیر نیست .
پدر شوهرمم وضعش خوبه ولی شوهرم حاضر نیست ازش حتی ۱ قرون کمک بگیره.
صبحا میرم سرکار، عصر تا شب درگیر کارای خونم یا توی گوشیمم. فردا دوباره همین.
همسرمم خیلی توی کارای خانه کمکم نمیکنه. خیلی خسته میشم از همه چیز
هم مسائل اقتصادی،هم عاطفی، هم کار های خونه و ....
لطفا جو زده نشید توی ازدواج باچشم بازززز و با منطق ازدواج کنید .