امشب دیگه بدجور دلم گرفته . خستم از خدایی که این زندگی رو برام ساخته از بچگی تا یادم میاد فقط من بودم که داشتم درد میکشیدم . منو خانوادم . فقط من بودم که از بدنیا اومدنم هنجار داشتم تا الان . از خدا خستم همش تو کارام گره میندازه . دخترایی که همسن من بودن تو فامیل و هزار جور اشتباه که نمیتونم اسمشو میارم میکردن دو سه ساله سر خونه زندگی شونن اونوقت هنوز کسی ازم میپرسه تو چرا ازدواج نمیکنی جوابی ندارم بدم چون کسیو ندارم هیچ کس منو نمیخواد . من خبلی افتضاحم . از خودم بدم میاد خبلی از خدا خواستم کمکم کنه ازدواج کنم . یکی تو این دنیا منو بخواد و دوستم داشته باشه . دلمو بعد از این همه سال شاد کنه .اما هیچی فقط گره پشت گره . خدایا دیگه ناامیدم ازت.به بخت و اقبال خودمم نگاه میکنم دیگه ترسیده شدم که ازدواج کنم اینقدر بد اقبال بودمو هستم که میترسم تو اینم بد بیارم خدایا منو بکش . خسته شدم ازین دنیات