جمعه هفته پیش منو شوهرم باهم بحثمون شد هردوتا مقصر بودیم اونم چندبار محکم زد مشت زد تو دستم وفحش خیلی بدی به مادرم داد منم اولین بار بود این کارو کرده بود غلط اضافه کردم گفتم میرم خونه پدرم اونم گفت برو گمشو یه جورایی از خونه منو انداخت بیرون منم رفتم خونه پدرم که همچیز همینجور بدتر شد پدرم اصلا صبر نکرد من ۵دقیقع بشینم سریع زنگزد به پدرشوهرم وبرادرشوهرم اینا یعنی اصلا صبر نکرد شوهرم بیاد توضیح بده برادرشوهرمم اومد همون شب پدرم هرچی حرف از دهنش در نیومد بهش زد اون وسط بخاطر حرصو جوش مادرم که باردار بود سقط کرد فرداش پدرشوهرم از روستا اومد هرچی حرف از دهنش درومد به من زدم گفت از خونه من برین بیرون(ما تو خونه قدیمی پدرشوهرم زندگی میکردیم)من همون شب دعوا به برادرشوهرم گفتم این ماجرا رو کش ندیم وخواهرشوهرام نفهمن ولی اون رفت به خواهرشوهرم گفت اونم اومد سریع به من گفت از خونه پدرم برین بیرون حالا این وسط برادرشوهرم وقتی سره کار بود سنگ برقی کلیپس مشکل داشت حواسش نبود خورد به پاهاش چندتا بخیه خورد دوشب پیش دوباره خواهرشوهرم زنگ زد میگه تقصیر شماست که پای برادرشوهرم اینجوری شد درصورتی که مادر من بجش اون وسط سقط شد گفت خواست خدا بود و تا خدا نخواد برگی از درخت نمیوفته منم آنقدر ناراحت شدم زنگ زدم با داد وگریه همینارو بهش گفتم بازم آخر شب بهش پیام دادم ازش عذرخواهی کردم گفتم شاید تموم بشه این قضیه تو این یه هفته شیرم خشک شد کلا الآنم دنبال خونه هستم با فروش النگو وحلقه هامم نمیتونیم خونه اجاره کنیم شوهرمم گفته دیگه حق نداری از خونه بری بیرون قصد خودکشی دارم...