احساس میکنم باید اتاقمو مرتب کنم ، دوش بگیرم ، با دوستام یکم گپ بزنم ، برم خونوادمو یه دور بغل کنم ، ببوسمشون ، اکانت واتساپمو پاک کنم ، تلگراممو پاک کنم ، هر عکس و فیلمی که از بچگی تا الان گرفتم رو پاک کنم ، همه موزیکام و هر چی که منو به این دنیا وصل میکنه پاک کنم ، سیم کارتمو بشکنم ، گوشیمو خاموش کنم ، یه تیشرت نو بپوشم ، رو تختم دراز بکشم ، چشمامو ببندم و اونقدر منتظر بمونم که لحظه مردنم برسه و من جسم خستمو با قلبی که بارها رنجیده ، شکسته ، ناامید شده ، رها شده ، نادیده گرفته شده ، همینجا ترک کنم و بهش اجازه بدم استراحت کنه. و خودم دور شم ، بدون اینکه پشت سرم رو نگاه کنم و نگران یا دلتنگ چیزی یا کسی باشم . اونقدر دور شم که زمین تبدیل به یه نقطه بشه و من تو سیاهی فضای اطرافم گم شم و هیچکس ، هییچکس ، هیییچکس من رو روی زمین یادش نیاد.
بچه ها بعد مدت ها جاریمو دیدم، انقدررررر لاغر شده بود که اولش نشناختمش! پرسیدم چیکار کرده که هم هرچیزی دوست داره میخوره هم این قدر لاغر شده اونم گفت از اپلیکیشن زیره رژیم فستینگ گرفته منم زیره رو نصب کردم دیدم تخفیف دارن فورا رژیممو شروع کردم اگه تو هم میخوای شروع کن.
بابا از نبودنت خستم،از اینکه هنوز هم به این فکر میکنم که کاش همش خواب بود،از اینکه چرا نمیتونم کنار بیام.بابا همه فک میکنن من کنار اومدم با جای خالیت اما هیچکس نمیدونه که چقد یواشکی اومدم پیشت،یواشکی برات اشک ریختم يواشکی آز درد نبودت رفتم زیر سِرُم،بابا وقتی نیستی دیگه خودم و واسه کی لوس کنم؟ آز کی کمک بخوام که با جون و دل برام انجام بده دلم تنگ شده بپرم بغلت ولی آخه چجوری...مرسی خدا از اینکه هستی،ولی در و رو به مردم ما بَستی،آتئیست میشم بفهمم توام با اینا هم دستی....از این به بعد بگید روزِ میگم شبِ....از این به بعد اگه خداهم باشید من یکی آتئیستم:) تو چشام نگا کن و دستت و بذار تو دستم،غم و رو سیاه کن و دستت و بذار تو دستم،اگه ابر بارون بشه بارونِ بی امون بشه،دل و سر پناه کن و دستت و بذار تو دستم غزلشونم♡
در مدرسه کربلا کودکان به چشم خود دیدند که بابا دو بخش است بخشی بر صحرا و بخشی بر سر نیزه اما اینکه عمو چند بخش است را فقط بابا میداند 《صَلی الله عَلیک یا ابا عبدالله 》