دیگه هیچ چیز قشنگ نیست
همه چی دلگیره،گرد و غبار داره،همیشه همینجوری بوده.
احساس میکنم هیچ چیز لذت بخش نیست
الان ام نشسته ام یه گوشه به گریه بقیه گوش میدم حتی دیگه نمیتونم با بقیه گریه کنم
ترجیح میدم بخوابم تا خواب های قشنگ ببینم تا اینکه بیدار بمونم و گذر زمان پوچ و بی محتوا رو تماشا کنم
حتی دیگه قابلیت خوابیدن ام واسه من وجود نداره.
وای شاید کُفر بگم اما حتی دیگه به خدا هم نمیتونم برسم
آخه دیگه احساس میکنم خدا وجود نداره.