روزایی بود ک من نمیتونستم حتی دعا کنم و تو اونهمه درد رو بمن دادی
روزایی بود ک بهت زده و ناامید میلرزیدم و از درد و استرس و اضطراب بخودم میپیچیدم و تو اونهمه درد رو بمن دادی
روزایی بود ک هلاک دیدن دختروکم بودم و تو نمیزاشتی ببینمش
روزایی بود ک من تلاش میکردم رابطه مون بهتر شه و تو درحال خیانت بمن بودی و مسخره کردن من پیش دوستات و اونی ک دلتو برده بود
تو نهایت ناامیدیو بمن دادی نهایت شکستن غرور رو تو منو تا انتهای حقارت بردی چقد درد بمن دادی و من هنوز منتظرم با من رفتار خوبی داشته باشی
تو بیحرمتیحا کردی
خواهراتو آوردی ک خونه مو زیرو کردن و دنبال چی میگشتی تو ب خونمون تجاوز کردی اجازه دادی خونوادت ب حریم امنمون تجاوز کنن
تو اعتمادو از من گرفتی تو برق خوشحالی چشمای منو دزدیدی تو تمام دردیو ک میتونستی بمن بدی دادی
تو بمن و دخترمون آسیب زدی
تو ناامنی
تو ترسناکی
تو غیرقابل اعتمادی
از تو باید فرسنگها دور شد
تو دخترک بینوای منو بین خونوادت ک گرگهای گرسنه ی حسد ورزیدن هستن تنها گذاشتی و زخمها ب روحش وارد کردی
تو هرشب مارو تنها میزاری و میری و ب خیانتهات میپردازی
تو بارها و بارها خیانت کردی
نتنها تعهد مارو شکستی
بلکه با بردن حال خونمون پیش خونوادت آرامشمون رو دزدیدی و ب یغما دادی
تو پای بقیه رو ب حریم امنمون باز کردی تو اجازه دخالت دادی
تو اجازه قضاوت دادی
تو بیمعرفتی کردی
تو زندگیمونو بر باد دادی
و حالا من دنبال خوب کردن حال زندگیمونم و چقو فرسوده کنندس
میگذرم از تو و خودمو خلاص میکنم ازت
از دلم رفتی از فکرمم میری بزودی خیلی زود
من روزهای بینهایت زیبایو خلق میکنم برای خودم و دختروکم
و تو دراون روزها جایی نخاهی داشت