ببین وقتی ما فعمیدیم دختر خانم اصلا اینجوری نیست که بقیه رو در حد خودش ندونه و خانواده اش واقعا دلشون میخواد که دخترشون ازدواج کنه خیلیییی غیر مستقيم به گوش خانواده های پسر دار رسوندیم که اگه برید خاستگاری فلانی احتمالا فبول کنن. دیگه به کله رفتن خاستگاری (چند مورد با هم زنگ زدن و اجازه خاستگاری گرفتن) و با یکی از همینا ازدواج کرد.
و
یه مورد دیگه هم بود ؛ پسرعموی خودم خیلییی دختر خاله ی من دوست داشت (دختر خالم خیلی مهربون و نجیب و از لحاظ ظاهر معمولیه و تحصیلاتش هم مثل اکثر دخترا لیسانس) ولی همیشه پسر عموم میگفت عمرا آقای فلانی اجازه بدن من با دخترشون ازدواج کنم برا همین اصلا میترسید بره خاستگاری ( پسر عموم دکترا یه رشته ای داشت و همه چیز تمام واقعا و فقط میترسید شوهر خالم به خاطر موقعیت شغلی بالایی که داره قبول نکنه دخترش باهاش ازدواج کنه) که اتفاقا مامانم از خالم پرسید که اگه پسر برادرشوهرم بیاد برا دخترت قبول میکنی؟ خالمم گفت که ما از خدامون دخترمون بدیم به فلانی!! بعدها ما فهمیدیم که چرا دختر خالم با وجود اینکه خودش دختر خوبی بود و همچنین خانواده خیلی خوبی داشت چرا خاستگار نداشته(بقیه از ترس شنیدن جواب منفی جرات نمیکردن برن خاستگاری دختر خالم)