شوهرم چند روزه همش داره مامانش رو میبره دکتر...
نمیدونم چرا رو این کار من اینقدر حساس شدم...
وقتی حرف دکتر رفتنشون میشه و تصمیم میگیرن برن دکتر میخوام دیوونه بشم...
آخه میدونمم مادرشوهرم یکمم الکی جلو شوهرم آه و ناله میکنه و ناز میکنه...
میدونمم نباید ناراحت بشم که چرا میبردش و مامانشه وظیفشه ولی آخه دوتا پسر دیگه هم داره چرا یبار اونا به فکر نیستن که ببرنش...
دیگه از همشون بدم میاد...از خودش از مادرش از خواهرش که دستور میده باید مامان رو ببریم دکتر..