کلافه شدم بخدا واقعا با عقل اش نمی‌فهمه چی از دهنش درمیاد برادرشوهر من سیگار میکشه(نگهبان ساختمونه) بعد چند وقت پیش سرمای بدی خورده بود شوهر منم دید تن داداشش کافشن نیست از خونه براش کافشن برد که بره دکتر یه نخ سیگار تو جیب کافشن جامونده بود و شوهرم که جای اون نگهبانی وایستاده بود تا برگرده کافشن رو میاره خونه منم ویروس جدیده رو گرفته بودم نمیتونستم لباس هارو بشورم مامانم اومد که مثلا ازم مراقبت کنه رفت لباسارو بشوره یه نخ سیگار رو دید از اون موقع میگه شوهرت معتاد نعشه ایی و سیگاریه درحالی که حاضرم دست رو قرآن بزارم که شوهرم اهل این حرفا نیس
تو هم چیز دخالت میکنه مثلا میگه فلانی با فامیلت حق نداری رفت و آمد کنی
کاپشن.
ایشالله از اونا نیستی که سعی میکنی همه چی رو انکار کنی؟ البته بازم به مامانت ربطی نداره. به خودت مربوط میشه
نمیتونم ب بابام بگم چون مامانم جادو و طلسم کرده جوری که مطیعشه
اصلا به حرفاش توجه نکن هرچقد بیشتر باهاش حرف بزنی بخای قانعش کنی بیشتر لج میکنه پافشاری رو حرفش میکنه فقط وفقط بی توجهی برای رفت امد خودت ببین پیش کی صلاحه بری وپیش کی نری هرکس احترامتو میزاره توهم به مثل رفتار کن
کارش خیلی اشتباه اصلا وظیفه دوماد نیست که برای خانواده زن خرج کنه بعدا این رفتار رو سرت علم میکنه
اگه ازدواج کردی کمتر رفت امد کن منم مادرم همچین توقعاتی داشت خیلی بین من خواهرم فرق میزاره چون خواهر خیلی کمکشون میکنه منم اوایل خیلی از اینکار میکردم بعدا دیدم فقط منو بخاطر کمک کردن میخوان یکم که دمشون چیدم روی واقعشون نشون دادن الانم اگه بمیرم سراغی ازم نمیگرن
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
