من و خواهرم میریم کلاس برنامه  نویسی من بزرگترم 5 سال 
اما اون بیشتر از من بلده 
بعد استاد گفت یه چیزی بنویسد منم دفترچه ای که هر جلسه میبرم توش یاداشت میکنم نبرده بودم
 یادم نمیومد چی بنویسم 🤕
از خواهرم پرسیدم این چی میشه، سرش و برگردوند گفت به صلاحته خودت فکر کنی من نمیگم 😑
حالا روبه روی ما سه نفر نشسته اند همه از رو هم نگاه میکنن مینويسن من این ور تنها 🤕
، بخوامم برم اون ور تخته رو نمیبینم میشه ته کلاس 
هیچی دیگه منم مثل خر گیر کردم تو گِل، بعدش 10 دقیقه میگه بیا بگم منم گفتم نمیخوام 
بدجور بهم برخورد مگه چی میشد مگه امتحان بود 
بعد هر جلسه میره به بقیه کمک میکنه من کمک خواستم چرت و پرت گفت 
منم دیدم نمیتونم بنويسم اشکم دراومد، 
آروم آروم پاک کردم اما یکی دید گفت خانم فلانی چی شده؟ 
هیچی دیگه منم نتونستم بمونم از کلاس زدم بیرون، حالا تو اون هیر و ویر لپ تاپ نمیرفت تو کیفم 🤐🙄
احتمالا هورمون هامم ریخته بهم 😬