سلام. خسته نباشین لطفا راهنماییم کنین. من 19 سالمه شوهرم 28 سالشه نزدیک 2 ساله ازدواج کردم طبقه بالای خونه مادر شوهرم زندگی میکنم من براي زندگیم خیلی تلاش میکنم مثلا خونه همیشه تمیزه همیشه آراسته ام محبتش میکنم هیچ وقت نشده ازش حتی یک ثانیه غافل بشم مشکل رابطه زناشویی هم نداریم حتی به پدر و مادرش هم محبت میکنم همه کارای مادرشوهرمو انجام میدم به برادر شوهرام محبت میکنم احترامشونو دارم که ولی بازم شوهرم راضی نیست دو شب پیش بعد از رابطه بهم گفت کاش زندگیمون تموم میشد ازت خسته شدم میخوام بری در حالی که قبلش هیچ کدوم از این حرفا نبود بار اولشم نیست همیشه قبل از رابطه خوبه بعد از رابطه بهونه میاره فقط بخاطر این که خونه مادر شوهرم رفتم کنارش دیگه فکر میکنم منو براي رابطه میخواد از طرفی پدرشوهرم پرش میکنه اونم میاد با من دعوا میکنه کار همیشه است اعتماد به نفسمو به زیر صفر رسوندن دیروز میگفت مردم میگن این پسره (یعنی شوهرم) طوری این آدمو (من) خواسته بچه هم ندارم خسته شدم از این حرفا از این تهمتا شوهرم هر وقت که ناراحت بودم یه زخم جدید بهم زده هیچ وقت مرحم دردام نبوده خسته شدم خیلی همش به خودکشی فکر میکنم کسی رو هم ندارم یتیمم دیگه نمیکشم بهم راهکار بدین چیکار کنم؟
مشاور خانواده
تجربه شما
اولین نفری باشید که نظر میدهید