2794

آیا ادامه دادن زندگی با مرد بی مسئولیت درست است؟

نام ارسال کننده محرمانه می باشد 81 بازدید

سلام خدمت شما مشاور عزیز،

من 10 سال هست که ازدواج کردم و الان یک دختر دو ساله دارم. قبل از بارداری چند بار در گوشی همسرم پیغامهای متفاوتی دیدم به خانمهای مختلف که اتفاقا همه هم از جانب همسرم بودند(یعنی ایشون قصد شروع رابطه ایی رو با خانمها داشتند) و این کارشون زمینه ساز شک برای من و زندگیم شده که آرامش ندارم این اواخرم یه پیغام وحشتناک در گوشیش دیدم که برای یه خانومی معلوم الحال که بیو تلگرامش این بود : رابطه جنسی حضوری ، پیغام داده بود و شرایطش رو پرسیده بود. در حالی که مثلا ماهی یکبار با من رابطه داره. آدمی هم نیستم که به خودم نرسم و شلخته باشم منتهی با این همه کاری که روی سرم ریخته وقت نمیکنم آنچنان بزک دوزک کنم، من مهندس نرم افزار هستم و خیلی برای ساختن زندگی تلاش کردم. از تلاش برای خرید خانه و ماشین، بماند که برای هرکدام داستانهای مختلفی داشتم و واقعا جنگیدم و از هفت خان رستم گذشتم تا بتونم حتی ایشون رو راضی کنم برای انجامشون.یعنی در واقع من مسئولیت پذیرتر از ایشون بودم و انگار که آینده برای ایشون معنی و مفهومی نداره و در لحظه زندگی میکنن بدون هیچ گونه آینده نگری ای. از انجام کارهای خانه که ایشون هیچ کمکی نمیکردند، نه قبل از بچه دار شدن و نه الان. از اینکه ایشون از وقتی که بچه به دنیا اومده هیچ کمکی در نگهداری بچه نکردند و الان که بچه دوسالشه اصلا به پدرش عادت نکرده و دیگه حتی نمیپذیره که پدرش هیچ کاری رو براش انجام بده. ایشون حتی با بچه بازی نمیکنه و براش وقت نمیذاره به همین خاطر بچه همش به من چسبیده و اصلا سمت پدرش نمیره...من غیر از کار بیرون باید کارهای خونه و همه کارهای بچه و حتی بازی کردن و کلاس بردن رو خودم به تنهایی انجام بدم. در خونه گاهی سفارش کیک هم میگیرم در کنار کار برنامه نویسی. به خاطر اینکه بچه کوچیک هست و دلم نمیخواست مهد بره و همچنین برای اینکه هزینه مهد رو متحمل نشیم خونه خودمون رو اجاره دادیم و آمدیم سمت خانه پدرم که بچه رو پیش اونها بذاریم که من بتونم برم سرکار. پدر و مادر و خواهرام حتی بیشتر از من و پدرش به بچه میرسن و محبت میکنن بهش.هر روز پدرم بچه رو پارک میبره و چقدر به تغذیه بچه میرسن.مادرم با اینکه پاشون درد میکنه و باید عمل کنند دارند بچه من رو با دل و جون بزرگ میکنن.با این شرایط همسرم حتی اجازه نداد که برای پدرم کادو روز پدر و یا کادو تولد بگیرم و هم برای مادرم. هیچ کاری در جهت جبران محبتهای خانواده م انجام نمیده و منم اگه بخوام انجام بدم میگه پس پدر و مادر من چی؟ در صورتی که همه این کارها رو وظیفه خانواده من میدونه و حتی یه تشکر خشک و خالی نمیکنه یا حتی یه لبخند هم به روشون نمیزنه. با خانواده من هیچ وقت مسافرت نرفتیم و من هر بار با خانواده و دوستاش مسافرت رفتم. هر باری که خانوادم مهمون ما بودن اخم میکنه و یه گوشه میشینه و تلویزیون میبینه یا سرش تو موبایله. ولی اون میاد خونه پدر من، پدرم بهترین پذیرایی رو ازش میکنه و خانوادم کلی بهش احترام میذاشتن... تو این یکی دو سال اخیر مادر و خواهرم هم از این رفتاراش و بی احترامیاش خسته شدن و چند بار بینشون بحث پیش اومد با این وجود پدرم همچنان بهش احترام میذاره و با اون سن براش میوه و چایی میاره و ازش پذیرایی میکنن. تو این چند سال من همیشه پشتش بودم و هر وقت خانوادم از بی احترامیاش شکایت میکردن من مثلا میگفتم خسته ست یا هزار تا بهانه دیگه می اوردم ولی دیگه خسته شدم وقتی میبینم من هیچ وقت و هیچ وقت به خودم اجازه ندادم به خانواده ش بی احترامی کنم و همیشه سعی کردم خوشحالشون کنم و بهشون احترام بذارم...با اینکه اونا حتی وقتی دخترم به دنیا اومد دیدن بچه برادرشون در بیمارستان نیومدن. و ایشون اصلا محبتهای خانواده من رو نمیبینه که بخواد جبران کنه. چند بار بهش گفتم بیا یکبار مامانم اینا رو ببریم مسافرت و خوشحالشون کنیم و یکم از محبتهاشون رو جبران کنیم و گوش نکرد...منم دیگه با دوستاش و خانوادش مسافرت نرفتم با اینکه هر بارم که رفتم به من خوش نمیگذشت و فقط به خاطر ایشون میرفتم و من همچنان باید کارهای بچه رو انجام میدادم با شرایط سخت تر سفر. دیروز گفت بیا با دوستام بریم مسافرت من گفتم نمیام وقتی تو با خانواده من نیومدی، خیلی با کمال پررویی میگن خب من با دوستام مجردی برم مسافرت!! با این شرایطی که گفتم و اینکه من ده سال برای تغییر رویه ایشون تلاش کردم و به نتیجه نرسیدم و با شرایط خیانت ایشون و شکی که همیشه بهشون دارم و روابط سردی که داریم و میدونم که در روحیه بچه تاثیر بدی داره این مدل زندگی پیشنهاد شما چیه؟؟ من خسته شدم از زندگی با همچین مرد بی خیال و بی عاطفه و بی مسئولیت و خیانتکاری

اطلاعات تکمیلی

سن 34 جنسیت زن شغل مهندس نرم افزار وضعیت تاهل متاهل
پاسخ مشاور

مشاور خانواده

سلام
دوست عزیزپیشنهاد من صد در صد استفاده از امکانات حضوری توسط یک زوج درمانگراست.
قطعا با نوشتن خصوصیات منفی و یا حتی مثبت نمیشه گفت آیا این زندگی رو میشه ادامه داد یا خیر
بنظر میرسه نوع نگاه شما و همسرتون باهم متفاوت است و تعریفهای دقیقی از خواسته ها .انتظارات و تعهد ندارید
باید دید علت اینکه ماهی یکباررابطه جنسی دارید چی هستش. همسرتون چرا به دنبال ارضای این نیاز پیش دیگران است. چرا صمیمت لازم بین شما نیست و مشکل کجاست. هرکدوم تون چه سهمی در این زندگی دارید. ویژگی شخصیتی همسرتون و شما چی هستش. برای برطرف کردن شک همیشگی چه میشود کرد ؟و...
نیاز هست توازن لازم بین شما و همسرتون در جهت وظایف و مسیولیت برقرار شود نه قرار است شما همه بار این زندگی رو بدوش بکشید نه همسرتون .شما باید وظیفه رو به روش سالم ازشون درخواست کنید و پاش باایستید و گاهی انجام ندادن آن کارها باعث میشود ایشون هم همکاری کنند.
در مورد حانواده ها با اینکه همیشه تلاش کردید سعی کنید محبتها مساوی تقسیم شود مثلا هم برای پدر خودتون و هم ایشون هدیه بخرید تا همسرتون بدونند شما قصد بدی ندارید
در مورد بچه تون چون الان در جهت وابستگی به شما هست اینطور است کم کمبه مرور وظایفی رو بهشون بسپارید تا فرزندتون هم به پدرش نزدیک شود

تجربه شما

اولین نفری باشید که نظر میدهید