سلام
۴ ساله ازدواج کردم
شوهرم هم دست به زن داشت هم شکاک و هم بددهن و بیرونم میکرد از خونه
پارسال به زور و کتک از خونه منو انداخت بیرون
بعد دو ماه برگشتم خونه
یک سال واقعا خوب شد
دیگه شکاک نبود و نمیزد و خیلی خوب شده بود
الان دوباره ۳ ماه شروع کرده
حتی بدتر از اولش شده
بی دلیل سر هر بهانه ای منو کتک میزنه و فحش میده و بیرونم میکنه از خونه
حتی دعوا کردنی میره پدرشو صدا میکنه میاد اونام به من فحش میدن و دخالت میکنن
ما تو یه ساختمونیم
آخرین بار کتکم زد و رفت خونه باباش حتی شب ها هم نمی اومد
تا اینکه دید من نمیرم
بهم زنگ زد با تهدید گفت اگر بیای خونه بلا سرت میارم و راهت نمیدم خونه
من شاغلم
الان یه هفته است بیرونم کرده از خونه یه زنگم نزده
منم چون خیلی دوستش دارم بی تابی میکنم و دلم براش تنگ شده
موندم چیکار کنم
دوست ندارم طلاق بگیرم ولی اونم هیچ کاری نمیکنه به خاطر زندگیمون
منم مقصر میدونه
بخدا انقدر خوبی کردم
با اینکه شاغل بودم از تمیز کردن خونه تا آشپزی که بهترین غذا ها رو براش درست کردم
از ماساژ و ناخن گرفتن و کیک درست کردن و کادو خریدن و ...بگیرید تا در ماه نصف حقوقمم بهش میدم
آخرشم میگه تو بدی من خوبم
بخدا دیگه موندم چیکار کنم
یعنی درست میشه؟
از طلاق بدم میاد
دوستش دارم
پس چرا یک سال خوب شد
راستی بچه ام ندارم
راستی قبلا تو رابطه جنسی مشکل نداشتیم
ولی تو این دو سه ماه اصلا دست نمیزد بهم
شاید یکی دوبار تو یه ماه
در حالی که قبلا هر شب یا یک شب در میان بود
سلام
خانوادم خبر دارن و میگن جدا شو
ولی من دوسش دارم
خودم زیاد رفتم مشاور ولی همسرم نمیاد
خودم زیاد تلاش کردم بر پایدار بودن زندگیم ولی شوهرم کاری نکرده
همش فکر میکنه من مقصرم
سر هرچیزی عصبانی میشه
من حتی جرات حرف زدن ندارم میترسم که عصبانی بشه
ولی برام عجیب بود که یک سال اخلاقش خوب شد نه کتک زد نه تهمت نه اذیتی
دقیقا پارسال مدعوا کردیم و منو با کتک انداخت بیرون
بعد دو ماه خونه پدرم بودم
اولش رفتم پزشک قانونی و شکایت کردم ولی بازم دلم نیومد و شکایتم رو پس گرفتم بدونه اینکه شوهرم بفهمه
و بعد دو ماه برگشتم سر زندگیم و دقیقا یک سال شوهرم خیلی خوب بود
ولی الان باز سه ماهه شروع کرده و خیلی بد شده
حتی الان دو هفته است منو انداخته بیرون
وحتی اینکه ما همیشه رابطه جنسی خوبی داشتیم هرشب یا نهایت یک شب درمیون ولی الان سه ماه بود که به زور تو این سه ماه سه بار رابطه داشتیم
در حالی که قبلا فوق العاده براش مهم بود
ما با پدرو مادرشوهرم تو یه ساختمون هستیم بیشتر دخالت اونهاست
پشت سرم بد میگن تا منو شوهرم دعوا کنیم
و شوهرم دهن بین هم هست و شخصیت وابسته ای داره به خانوادش
کلا خانوادش نمیزارن شوهرم پیش من باشه
حتی جدیدا هم نمیزاشتن بر خواب بیاد بالا
خونه رو هم جدا نمیکنه
پدرو مادرشم نمیزارن جدا زندگی کنیم
خودم شاغلم
ولی دوست ندارم طلاق بگیرم
و اینکه دوسش دارم طاقت دوریشو ندارم
و از طرفی از اینده ام میترسم
بچه هم ندارم
خودم نمیتونم تصمیم درستی بگیرم