با سلام 8 ساله ازدواج کردم 28 سالمه وهمسرم 30 ساله ولی ایشون اصلا ثبات اخلاق ندارن همین دوماه به من گفت برای اینکه روحیت عوض بشه ده روز آخر ماه رمضان رو برو خونه پدرت وخودشم من رو بدرقه کرد و بعد اومدنم مدام میگه ما باید طلاق بگیریم این بگم که از اول زندگیمون فقط درس میخونه وهیچ کار دیگه ای نمیکنه از پس مخارج خونه بر نمیاد برای همین مدام میگه من نمیتونم ادامه بدم و بعد از اون گفتم تو خودت به من گفتی برو خونه بابات میگه من بگم تو چرا رفتی همیشه همینه خیلی خسته ام کرده نمیدونم تشخیص بدم حرفاش از ته دلشه یا همینطوریه آخه چطوری میشه تشخیص داد الان همسرت میگه برو خونه پدرت تعارفه و یا راست؟ یا اینکه وقتی جریمه میشه میگه چون تو باهامی جریمه شدم ... یا هر اتفاق بدی که براش میفته من رو عاملش میدونه وهمه رو سر من خالی میکنه ...زود عصبانی میشه ولی بعدش میاد عذر خواهی میکنه اینم بگم که هم دانشجو هست هم طلبه پیش دانشگاهی ها یجور لباس میپوشه پیش طلبه ها جور دیگه همه چیزش دوگانه است همچین آدمی میتونه درست بشه وظیفه من چیه؟؟
تجربه شما
اولین نفری باشید که نظر میدهید