سلام، خانمی هستم ۲۳ ساله که پدرمو تو ۶ سالگی از دست دادم
۱ساله ازدواج کردم با پسرعموم
از قبل ازدواج همدیگه رو میخواستیم
۲ سال عقد بودیم،
شوهرم آدم بی احساسیه، اصلا بهم توجه نمیکنه، همه کارهامو خودم تنها انجام میدم (مثلا دکتر بخوام برم،بازار یا آزمایش بخوام بدم)،از صبح میره سرکار تا شب بعدم خسته و شام میخوریم میگیره میخوابه
حتما باید یک شب درمیون بریم خونه مامانش اینا و حتما باید پنجشنبه جمعه بریم بمونیم خونه مامانش اینا
ولی خونه مامان خودم هفته ای یکبار یا دو بار،اونم در حد سر زدن
اعتراض هم که میکنم میگه خونه ما با خونه شما فرق میکنه
خیلی ناراحتم، همه توجهش مال خانواده خودشه و اصلا منو نمیبینه
برادر دوقلو داره که عروسیمون تو یک شب برگزار شد،برادر شوهرم خیلی هوای خانمشو داره،خیلی تو جمع بهش توجه میکنه
همون کارایی رو واسه خانمش میکنه که من از شوهرم انتظار دارم ولی انجام نمیده
من مقایسه نمیکنم ولی خب دارم میبینم
من آدم فوق العاده احساسی هستم ولی شوهرم باهام اینجوری نیست، هیچ نمیاد بشینه پیشم یا تو جمع محلم نمیذاره یا دوست دارم تو خیابون دست همدیگرو بگیریم اما تا حالا یکبار هم دستمو تو خیابون نگرفته
خیلی گریه میکنم با رفتارایی که باهام میکنه همش فکر میکنم اگه پدر داشتم واسش بیشتر ارزش داشتم
تو رو خدا کمکم کنید هیچ پشتوانه ای ندارم
سلام عزیزم
اصلا به نبودن پدرت ونداشتن پشتوانه فکر کن وخودتو عذاب نده پشتوانه و توکلت به خدا باشه
بنظرم بشین باهاش دوستانه حرف بزن و خواسته هاتو بگو
اصلا برادر شوهرتو یا مرد دیگرو مثال نزن ....
ان شالله مشکلت حل میشه ...خودتو اینقدر ضعیف نشون نده