2794

دعوا داماد و پدر زن

2139 بازدید 1 تبادل تجربه

سلام خسته نباشید من ۹ ماهه که ازدواج کردم بین خانواده هامون مشکل پیش اومد و با هم قهر کردن تو حین همون بگو مگوها پدرم به شوهرم گفت دخترم بدبخت شد در حالی که منو شوهرم هیچ مشکلی با هم نداریم البته من پیش مادرشوهرم زندگی میکنم اونم باهام خیلی خوبه حالا شوهرم خونه مادرم نمیاد وقتی هم که من تنها میرم ناراحت میشه میگه تو به من اهمیت نمیدی با اینکه بابات این حرفو زد و مامانم هم دستمو گرفت موقع دعوا میخواست ببره و بعد گفت اگه من میدونستم اینجوری میشه حیف حالا شوهرم ناراحته میگه تو از من دفاع نمیکنی به مادرم هم میگم زنگ بزنین با شوهرم حرف بزنین میگه اون کوچیکتره باید بیاد نه ما الان ۷ ماهه مادرم اینا خونمون نمیان شوهرم هم نمیره خدایی شوهرم خیلی پسر خوب و آقایی سر این حرف ناراحت شده حالا چیکار کنم که نه خانوادم نه همسرم ازم ناراحت نشن میخوام به مادرم اینا بگم خودشون باعث این اتفاق شدن منم نمیتونم شوهرم که الویت اول تو زندگیمه از دست بدم چون واقعا همدیگر و دوست داریم شوهرم خدایی خیلی هوامو داره تو رو خدا کمکم کنین  میخوام این اوضاع و مشکل رو حل کنم ممنون 

اطلاعات تکمیلی

سن 30 جنسیت زن وضعیت تاهل متاهل
پاسخ مشاور

مشاور خانواده

سلام دوست عزیز

متوجه حجم ناراحتی واسترس از این موقعیت هستم.

گفتگو کردن مهم است. هردوی شما از آغوش خانواده بیرون امدید با هم ماوای جدید ساختید.

با با دلخوری و توجیه نمیتوانید عشق و محبت در دل همسرخود ایجاد کنید 

یک لحظه فکر کنید برعکس این موضوع اتفاق می افتاد چه حالی داشتید 

اولین شرط درک حس و حال همسرتان است نه مقابله با ایشون

بشینید و گفتگو کنید بدون دفاع و لجبازی. به همسرتان بگویید بیا حرف بزنیم، ما دو نفری خونمون و ساختیم و الان الویت زندگی یکدیگر. تو فرد اول زندگی منی و من فرد اول زندگی تو. بگذارید این ما بودن رو حس کند 

لطفا لطفا عصبانی نشید، لج نکنید و فرصت دهید او الان کودکی عصبانی هست باید حرف هایش شنیده شود تا منطقش فعال شود.

به او بگویید:من درک میکنم چقدر این موضوع اذیتت کرده و هنوز نتوانستی باهاش کنار بیای.

گام بعد اصرار نکنید به آشتی ورفت و آمد ایشون به خونه خانواده خود

ناراحتی تو درک میکنم و میپذیرم نمیخوای بیای خونه والدین من اما لطفا درک کن خانواده من هستند و اگر رابطه کامل قطع بشه من واقعا حس خلا خواهم داشت، پس لطفا همون طور که من نیومدن تورو درک میکنم تو هم رفت و آمد من رو درک کن و بپذیر. و ایشون را برای آشتی و رفت و آمد مجبور نکنید

ایجاد پذیرش و داشتن نرمش و دادن حق انتخاب به همسرتان اجازه میدهد آرام باشد و این آرامش کمک میکند رفته رفته ترغیب شود به همراهی با شما.

سعی کنید شنونده خوبی باشید اینکه شروع کردن به گله و ناراحتی گوش کنید و درک کنید توجیه نکنید نگویید توام مقصری توام اشتباه کردی زمان بدهید و صبور باشید که البته با توجه به اینکه گفتید چقدر همسرتون براتون مهمه و خودشون هم بسیار ارام و منطقی هستند این نکته رو جهت اطمینان بیان می کنم

و نکته بسیار مهم شما ایشون را درک کردید و این اتفاق واقعا باید بیفتد تا گرو کشی نکنید تو نیومدی خونه مامانم پس منم نمیام لج بازی سم بزرگی برای زندگی شماست. با خانواده ایشون مثل قبل رفتار کنید رفت و آمد خود را داشته باشید و هرگز این مساله را به رو نیاوردید.

کار دشواری است این درک و پذیرش من شما رو درک میکنم اما اگر میخواهید از دور باطل ایجاد صلح و صفای تظاهری که حتما به زندگی شخصی تون لطمه میزنه خارج بشید، باید از کنترل اوضاع و سعی در درست کردن آن بردارید.

به خانواده خود هم بگویید (اگر آرام هستند و پذیرنده) که همسر من برای من عزیز است و من زندگی آرام و خوشی با ایشون دارم،
برای رفت و آمد هم لطفا اجازه بدید خودش تصمیم گیرنده رفت و آمد باشد. اگر نمیتوانند درک کنند حس و حال همسر شما را در یک جمله بگویید شرایطی داشت که نتونست بیاد. شما موظف به بازخواست شدن برای رفتار دیگری نیستید.

با آرامش و صبوری و ایجاد فضای صمیمی میتوانید مشکلات خود را حل و فصل کنید.🌹🌹🌹

تجربه شما

ممنون از شما