سلام دوست عزیز
زندگی در کنار خانواده همسر معمولا تبعاتی دارد که شما هم درگیر مشکلات اینچنینی هستید
به نظر میرسه شما نیازمند هستید مهارت خودآگاهی خودتون رو بالا ببرید. چون وقتی ما خوداگاهی نداریم خودمون رو به شرایط پیرامونی می سپاریم و در ادامه متغییر و شکننده می شویم به نظر میاد شما در ارتباط با خانواده همسرتون نتونستید مرزهایی رو مشخص کنید و رابطه رو مدیریت کنید شما نمی تونید شرایط رو تغییر بدید اما می توانید با تغییر در رفتار خودتون ارتباط سلامت تری رو با خانواده همسرتون داشته باشید برای این رسیدن به این منظور نیاز داریدچند. مهارت رو فرابگیرید
مهارت های خوداگاهی،ارتباط موثر،همدلی،مدیریت استرس
منم تو یه ساختمونم با مادرشوهرم
از صمیم قلب درکت میکنم
اگه شوهرم نبود واقعا نمیدونم چی میشد
زندگی با مادرشوهر سخته
از ترسش یه بیرونم به زور میریم
اگه اسم سفر بیاریم از حسودی میمیره
همشم با نیش و کنایه حرف میزنه
میدونی کلا نباید با خانواده شوهرت تو یه ساختمون باشین باید تا میتونی سعی کنی جاتو عوض کنی و محبت بیشتر کنی اونا وقتی ببینن تو خوبی خودشون دست بر میدارن فقط جاتو عوض کن
هیچ چیز بدتر از حسادت نیست حالا خوبه شوهرت هواتو داره مادرشوهر منم حسوده و همش میخواد زندگی خودش و دختراش بهتر از من باشه کلا با من رقابت داره شوهرم هم ازشون دفاع میکنه اصلا دلسوز زندگی ما نیست چه میشه کرد دیگه؟ خدا خودش جوابشون رو بده ولی من بعد اینکه فهمیدم این دلسوز ما نیست ازشون فاصله گرفتم و باهاشون رسمی هستم و سعی میکنم زیاد باهاشون رابطه نداشته باشم و این بهترین کاره
بهترین راه تلاش برای دور شدن از آنجاست تا کمتر با هم برخورد داشته باشید و رفت و آمد خیلی کم
خیلی خیلی راهنمایی های مشاور دقیق و موثر بود
متلک انداختی😉میدونم
تو پسرش رو ازش دزدیدی چه گناهی بزرگتر از این 😉البته هنوز هم برای خودم جای سوال این حس مادر شوهر ها به پسراشون عادی هست یا نه؟این یه رقابت جنسیتی هست !!!!این سواله یکی از دوستان خودم هست خانواده پسر تا مرحله عقد جلو آمدن ومراسم انجام شد اما بعد از عقد رفتار شوهر ایشون عوض شد کلا به این خانوم کم محلی میکردن و حتی در حضور خودش بهش توهین میشد مثل اینکه مادر شوهرشون گفته بود دختر فلان دوستشون بهتر از این خانوم بوده و کلی دختر که آرزو داشتن با این آقا ازدواج کنن جدیدترین اتفاقی هم که افتاده بود مادر وخواهر این آقا برای پسرشون دوست دختر پیدا میکردن و خونه رو برای این آقا خالی میکردن که بادوست دختراشون خلوت کنن و در شکایت دوست بنده به ایشون اظهار کردن که مایل نبودن ایشون عروسشون بشه و بهش گفتن که اگه این خانوم طلاقشون رو نگیرن تا آخر همین وضعیت ادامه داره از زمان عقد تا زمانی که به این وضعیت رسیدن حدود دو سال میگذره و دوست من هم کوچکترین بی احترامی به این خانوم نکردن و حتی در اعتراض آخرشون کلی فحش وکتک هم خوردن هم از مادر شوهرشون هم خواهرشوهرشون
به نظر من کمتر برو سرشون بزن. روزی یکبار اونم فقط با شوهرت. بعدشم سعی کن جاهایی که با هم هستید کمتر برید یک جور به شوهرت بگو من راحت نیستم یا اینکه بهش بگو وقتی با هم مسافرت میریم سر مسائل کوچیک حرمت ها شکسته میشه.زیادم ازشون چیزی نگیر...مثلا پدر شوهرت که گفت پنیر بردار میگفتی نه ممنون شوهرم تازه خریده.کلا خودت یک جور رابطه هارو کنترل کن
وای چقدر بده اخلاق مادر شوهرت .