سلام عزیزم. خوبه که از همین سال اول با اصلاح روشها داری مسیر درستی رو در پیش میگیری. آیا ایشون با خانواده ی خودش هم رفت و آمد نداره؟ اختلافی از گذشته با خانواده شما وجود داشته که حل نشده؟ با دوستان و سایر اقوام هم تمایلی به ارتباط نداره؟ چرا بمحض شروع گفتگو کار به کتک کاری میکشه؟ کلماتی که به کار میبری و لحن کلامت باعث تحریک ایشون نمیشه؟ ایشون با چه مقدار رفت و آمد راحته و عصبی نمیشه؟ در زمان تجرد هم تمایلی به ارتباط با اطرافیان نداشته؟ چقدر رفت و آمد در هفته رو مطلوب میدونی و ایشون چقدر رو؟ چه رفتارها و کلماتی باعث شده ایشون فکر کنه خانوادت رو ترجیح میدی؟
سلام مجدد. بنظر میاد همسر شما از نظر شخصیتی فردی هست که گرایشش به تنهایی بیش از شماست. این یک تفاوت فردی هست و نمیشه لزوما بیماری قلمدادش کرد. از طرفی بنطر میاد نیاز شما به رابطه با اطرافیان و خصوصا خانواده ات بسیار زیاده. گویا شما هنوز از خانواده خودت تفکیک نشدی چون ۴ روز رفتن به منزل والدین بعد از ازدواج معنی عملیش این هست که شما هنوز وابستگی هات رو قطع نکردی و بیش از اون که دل به خونه و مسوولیتهای جدید بدی داری گذشته رو زندگی می کنی. شما متاهل و متعهد به این پیوند شدید. لازمه هردو بسمت اعتدال برید تا با انتخاب خودتون به قوانین جدید زوجی پایبند بشید و کسی حس نکنه دیگری داره بهش فشار میاره. اگر شما در حد اعتدال با خانواده ات رفت و آمد کنی احتمالا خشم و عصبیت ایشون هم کم میشه و رابطه بهبود پیدا می کنه. چه بسا همین افراط در رفت و آمد با والدین باعث تنفر همسرت از اونها بشه و در بلند مدت مشکلات بیشتری در زندگیتون ایجاد کنه. باید جایگزینهای جدیدی برای این نیازت به روابط اجتماعی پیدا کنی. مثلا با مشورت با هم، گردشها و سفرها و تفریحات دونفره و یا با دوستانی که ایشون هم میپسندن داشته باشید. با موافقت ایشون میتونی بخشی از نیازت رو هم با جمعهای دوستانه خودت و در ساعاتی که همسر منزل نیستن برآورده کنی تا در ساعات حضور ایشون در منزل کنار هم باشید و در عین حال شما هم احساس خلا نکنی.
با تشکر از اینکه جواب میدین.
با خانوادش چون دور هستن خیلی کم.
نه فکر نکنم ولی دو سال نامزدی کلا با خانواده من بود. یعنی شاید این دو سال یک و نیم سال را مثل بقیه اعضای خانوادم با ما زندگی میکرد.
خیلی کم .....
انگار فکر میکنه با کتک من بهتر ایشون را میپذیرم... حسم این را میگه...
بعضی وقتها آره عصبی میشم ولی بعضی وقتها نه خیلی آروم میگم خواسته ام را ولی یا فحش میده یا به کتک در حد سیلی آروم نه محکم...
خیلی کم مثلا من اصلا خونه مامانم نرم ...
نه مجرد بودن یک شهر دیگه بودن تو یک باغ با کسی رفت و آمد زیاد نداشتن..
من در هفته 4 روز را اون یکبار یا شایدم نه اصلا
نمیدونم شاید رفتن من پیش اونا... دقیقا نمیدونم
مسئله اینه مثلا از خواب بیدار میشه فحش میده بی دلیل من کلا از فحش دادن متنفرم خیلی باهاش حرف میزنم... میگم تو داری شخصیت خودتو خراب میکنی....
مثلا بهم میگه تو اخم میکنی ...
درصورتی که شاید من دارم به یه چیز فکر میکنم یا از یه چیز دیگه ناراحتم شایدم کلا صورتم اینجوری باشه....