فراموش کردن حرفهای گذشته

سلام خدمت شما. راستش موقع عروسی من و شوهرم یه اتفاقاتی افتاد یکم بحث بین خانواده ها پیش اومد...  دختر جاریم که حدود۲۰ سالشه.. تو اون کشمکش ها به شوهرم گفته بود این کیه (منظورش من بودم) خودم برات یکی رو جور میکنم😢 در صورتی که ما عقد بودیم یعنی من زنش بودم و البته من حضور نداشتم بعدها فهمیدم تو جمع خانواده شوهرم اینو گفته. در کل از جدایی ما خوشحال میشدن. همه شون نه ولی بعضیاشون چرا... 

فقط این عشق شوهرم بود که همه چیز درست شد خداروشکر. من روز عروسیم همه چیزو فراموش کردم و از دلم بدیها رو ریختم بیرون. اما باز هم چیزهایی دیدم. من ساده میخواستم کلاس هنری ثبت نام کنم به این دختر هم پیشنهاد دادم اونم گفت من دوست دارم و اومد که یه روز تو کلاس بودیم که حرف عروسی شد گفت ما واسه عمومون آرزوها داشتیم😢 منم نمیدونم چرا سکوت میکردم بعد میرفتم خونه اونقدر گریه میکردم هنوزم تو دلم مونده. یه بارم داداشش یه چیزی گفته بود یعنی توی فضای مجازی که خانوادگی گروه داشتن گفته بود ما کوفتمون میشه عمو باز زنش با ما بیاد فلانجا. خیلی دلمو شکستن. من کوچیکترین بی احترامی به کسی نکردم. جالب اینه این حرفارو موقعی میزدن که شوهرم نبود چون میدونستن اون عاشقمه و ازم دفاع میکنه. ولی وقتی که تنها بودم تک و توک مینداختن. خلاصه من که دیگه پیش اونا لحظه ای تنها نمی مونم که اینا پیش بیاد. ولی اون حرفارو چطوری فراموش کنم. 

سوالم اینه که منم پررو باشم تیکه بندازم؟ مثلا تو حرف  به دختر جاریم بگم تو این همه دوست و آشنا داری چرا واسه داداشت یکی رو جور نمیکنی.... اینجور حرفا ؟

یا خوبه که یه جا خلوت خودم به دختر جاریم بگم که چقدر با اون حرفاش دلمو شکونده؟

خودم میگم شاید مثل‌ اونا بد بشم ولی توی دلم هست نمیدونم چیکار کنم... 😔

خواهش میکنم خیلی خوب و دقیق راهنماییم کنید راه درستو بشناسم. میخوام خدا ازم راضی باشه فقط اون راضی باشه و منم آرامش واقعی داشته باشم❤