ارتباط زیاد با جاری و برادرشوهر

سلام. من يه جاری دارم که شوهرم 13 سالگی پيشش زندگی کرده ، قبل از اينکه ازدواج کنيم برادر شوهر و جاريم، شوهرم را تنها گذاشتن در خانه و جاريم گفت ميخوام وسط شهر پيش پدر و مادرم زندگی کنم ، آن زمان ما عقد بوديم ، طبق رسم سنتی مامانم اجازه نميداد  شبها بمانم پيش شوهرم ، خانه منم از شوهرم دور بود هفته يک بار چند ساعت ميموندم و بعدش ميرفتم ، شوهرم پنج ماه تنها زندگی ميکرد بعد از ازدواج ما ، اين خانم هر چند وقت يک بار مياد خونه ما (خونه ی که الان ما زندگی ميکنيم ، خانه پدر شوهرم است) و چند روز اينجا ميماند فاصله خانه اش با خانه ی ما،  با ماشين نيم ساعت است ، اين خانم ، پشت سر جاری های ديگر غيبت ميکند ، در يخچال باز ميکند آشپزی ميکند ، عملا به من اجازه هيچ کاری نميدهد فکر ميکند صاحب خانه است ، همه ش در مورد خانواده سوال ميکند ، ميخواد برود پيش مادر و خواهرش تعريف کند واقعا ارتباط با اين آدم برام سخت شده ، تمام فکر و ذکرم شده ، بد کردن اين آدم جلوی شوهرم و بيرون کردنش، فکر طلاق به ذهنم ميرسد ، شوهرم از آمدن و ماندنشان راضی است ، و مرا درک نمی کند ،برای عيد يک هفته خانه ما ماند ، واقعا افسرده دارم ميشوم، برادر شوهرم آدم ساده و بسيار به شوهرم وابسته است حتی رانندگی بلد نيست ، دوست ندارم در آينده به من وابسته باشد و همه جا با من باشند دوست دارم سفرها و گردش هايم تنهای بروم، واقعا کلافه ام ، ارتباط شوهرم با آنها خيلی نزديک و صميمی است