متاسفانه مادر بنده بيماری روانی پارانويا دارند و خودشون قبول ندارند. پدرم ٢ بار بيمارستان بستری شون كردند و خلاصه بدتر شده. ٣ ساله كه دارو هاشون رو نميخورند تا قبل اين، به زور پدرم ميخوردند، ولی مدتيه بعد از آخرين بستری شدن آنقدر رابطه شون خراب شد پدر و مادرم كه كلا اصلا حرف هم نميزنند. زمان نامزدی من مادرم یه سايتی رو دنبال ميكرد كه داستان زندگی يه شخصی بود. يه روز به من گفت بيا بريم بيرون كارت دارم. وقتی رفتم، بهم گفت: شوهرت توی خونه ما دوربين كار گذاشته و تمام كارهای من رو زير نظر داره و به اون آقای كه اين سايت رو اداره ( خاطرات روزانه شو مينوشته) ميكنه آمار منو ميده و پول ازش ميگيره، واسه همين پول داره شوهرت! انقدر توهم شديد كه دستشويی هم با چراغ خاموش ميرفتند كه مثلاً توی دوربين ديده نشند. انقدر از اين توهمات ميزنند كه حد نداره. سر همين توهمش با همسر من بد شد. خيلی بد. در حدی كه به زور جواب سلام شو ميداد. خلاصه گذشت و پسر من به دنيا اومد، من و همسرم دچار افسردگی شديد بعد از زايمان شديم و همسرم به شدت تحت فشار بود از نظر مالی در اون برهه زمانی بود. خيلی دعوا داشتيم. اينم بگم كه من و همسرم به سختی به هم رسيديم و عاشقانه هم دیگه رو دوست داريم. طبق شرايط، خواهر من تازه از خارج اومده بود و مدام منزل ما بود. همسرم خسته شده بود. يه شب زد به سيم آخر و دعوای شديد كرد و متاسفانه ساعت ١٠ شب خواهرم با چمدونش از خونه ما رفت. و قهر اصلی خانواده من با همسرم از اونجا شروع شد. مادرم كه شاكی بود با اين كار همسرم بدتر شد. الان ١ سال و نيم ميگذره از اون قضيه، پدرم كنار اومد، حتی خود خواهرم با همسرم آشتی كردند... ولی متاسفانه مادرم هنوز كينه دارند و فحش ميدند به همسرم جلوی من و قطع ارتباط هستند باهاشون و حتی عيد اجازه ندادند ما بريم ديدنشون. چند روز پيش هم مادرم با من دعوا ميكرد سر توهماتش، و يهو گفت همسرت خواهرت رو كتک زده! من خشكم زد! با كلی فحش به همسرم. در ضمن مادرم به خاطر اينكه ثابت كنه بيماری نداره پزشک قانونی تایید کردند که ایشون مشکل روانی دارند ولی مادرم قبول نمیکنه میگه پدرت آشنا داشته رفته گفته بگند من دیوونه ام.
چیكار كنم مادرم بهتر بشند و رابطه شون با همسرم بهتر بشه ؟؟
تجربه شما
اولین نفری باشید که نظر میدهید