من خیلی اختلاف توزندگیم دارم شوهرم دائم درصدد ایراد گرفتنه.دوساله ازدواج کردم تفاوت فرهنگی داریم .من همزبونشون نیستم. همیشه به من میگه هرچی گفتم تو بگو چشم.اوایل اخلاقش بهتر بود الان دست بزنم داره میگم تو دوران عقد میدونستم اعتیاد داره به خونوادمم گفتم پشتم رو نگرفتن الانم داره یه روز خوبه یه روز بد بهم میگه تقصیر توئه تو اعصابمو خرد کردی البته من میدونم لحن ام تنده مثلا مادرم از دنیا رفت برادرهام یه جا زندگی میکنندخونه مادرمم که اونجاست نمیذاره میگه نه دیگه مادرت نیست هر وقت میریم یه چیزی پیدا میکنه که بگه اینجا نیایم میگه داداشت اینجور کرد کارشون باهمه میگه داداشت سرکار اینجور کرد بهم سلام نداد حالا از داداش من کوچیکتره ها. میگم شاید حواسش نبوده فحش میده میگه تو از اونا دفاع نکن میگه طلاها مادرتو دادن رفت همه خرجها با اوناست طلام خودشون خریده بودن میگه چرا چکارشون کردن میگم نکنه برای ارث و میراثه اخه من پدرمم ندارم. خیلی اذیت میکنه اگرم به برادرم بگم میگه دخالت .خواهرم گفته بود به برادرم منو اذیت میکنه با خواهرم قطع رابطه کرد برادرمم میگه دیگه کم میرم چرا برادرت دخالت میکنه تو زندگیم. به من میگه برو دیگه هرکی بود رفته بود همش بهم توهین میکنه عقده ای میگه تو هروقت خواستم به خونوادم سربزنم اونجا اذیتم کردی درصورتیکه خودش بهانه میاره دعوا میندازه میره پیش دوستاش منو میذاره اونجا. اصلا اهل این نیست منو ببره مسافرت البته گاهیم مهربون میشه امابیشتر بدزبونی هاش تو ذهنمه میگه تو مثل پسرایی ازمن ایراد میگیره میگه فلانی خوشگله حالا من از اون خوشگلترم ها یا میگه کاش با فلانی ازدواج کردم بدبخت شدم برو. خونم چرا مهمون نمیاد .عکسهای عروسیمون رو جمع کرد گفت اینارو دیگه نزن دیوار. همش ناسزا میگه نفرین میکنه. من خیلی خسته ام هرچی من خوشم بیاد برعکسه میگه چون تو همش باهام مخالفت کردی روزهای خوبمو گرفتی ازت سردم منم باهاش سردشدم شب دوست دارم نبادخونه. یه بچه 1ساله دارم
تجربه شما
اولین نفری باشید که نظر میدهید