من 30 ساله شوهرم 37 ساله هر دو لیسانس هستیم یه دختر 2 ساله دارم 5 سال ازدواج کردم مدتیه که خیلی سرد شدم دو سه ماه خیلی ناراحتم عصبانیم الان که فکر می کنم میبینم حق داشتم با این رفتارای شوهرم افسرده بشم خیلی هم مقاوم بودم می خوام باهاش حرف بزنم اما نمی دونم چی بهش بگم چجوری بگم چیکار کنم که حل بشه سرچ کردم چیزی دستگیرم نشد امروز بهش گفتم خیلی ناراحتم که میگی زشتی گفتم داری تیشه به ریشه زندگیمون میزنی جوری رفتار میکنه که انگار هیچ تمایلی به من نداره و چون من می خوام اونم رفع تکلیف می کنه در حالی که من اینقدر سرد شدم که ماهی یک بارم دیگه تمایلی ندارم چون میبینم داره اذیت میشه اینطور نشون میدم که منم تمایل دارم بعدشم میگه به خاطر تو بود وگرنه من اصلا تمایلی نداشتم بعدشم اصلا معاشقه نداریم حتی حسرت یه بوس تو این 5 سال به دلم مونده میگه وسواس داره خوشش نمیاد یا میگه صورتت جوش زده خوشم نمیاد بیزار شدم ازش دلم می خواد نباشه البته میدونم اگه درست باهاش حرف بزنم بهتر میشه اما نمی دونم چی بهش بگم تا سرخورده نشه ناراحت نشه بهش گفتم من همینم تو می خواستی درست انتخاب کنی مگه تو خواستگاری چشم نداشتی میگه گیر افتادم چشمم بسته شد و از این حرفا منم گفتم باید قبل ازدواج چشمت رو باز کنی بعدش ببندی می خوام بهش بگم اگه ناراحتی طلاقم بده برو هر کی که فکر می کنی خوشکل هست رو بگیرلباسی برام نمیخره تا بپوشم عطری نمیخره لوازم آرایشی نمیخره آرایشگاه حق ندارم برم از آرایش و رنگ مو بیزاره با همون لباسایی که دارم سعی میکنم جذاب باشم خودم موهام رو کوتاه میکنم مدل های مختلف میزنم روزی صد بار بیشتر می بوسیدمش وقتی دیدم اثری نداره منم دیگه کمش کردم حتی یه مدت میگفت از روی ریا منو می بوسی این کارات دروغ که میای استقبال بغلم می کنی می بوسیم منم 4 سال این کار رو می کردم دیگه ولش کردم من تازگیا بهش میگم چشمت رو باز می کردی اونم با خنده خسته شدم 5 سال یه تعریفم نشنیدم روزی چندین بار میگه زشتی امروز بهش گفتم عشق نیاز به ابیاری داره تو روزی چند بار خاک میریزی روش و خاموشش می کنی حواست باشه داری چیکار می کنی یهو دیدی همه چی به هم ریخت تو مرحله بعد می خوام بهش بگم این حرفاش باعث سرد شدن من شده چون فکر میکنه خیلی به من لطف میکنه یا من خیلی لذت میبرم سرم منت میذاره
تجربه شما
اولین نفری باشید که نظر میدهید