با يه اقايي ٣١ساله اشنا شدم من ٢١سالم هستش.ايشون روز اول منو توي ماشين بوسيدن و خواستن نزديتر بشن ك من نخواستم.و ايشون رو پس زدم فردا گفت ك بيا ببينمت اومد دنبالم بدونه اينكه بگه كجا ميريم رفت دره خونشون و من تعجب كردم و گفتم ك اينجا چرا هرجوري بود منو برد تو و هرچي ميگفت برو لباساتو در بيار راحت باش من ميگفتم راحتم بالاخره ديمو گرفت بزور برم توي اتاق لباسمو در اورد جيغ زدم التماس كردم دهنمو ميگرفت و كتكم ميزد نزاشت برم دخول نكدر اما مجبور ب سكس دهاني كردن منو و وقتي ب اورگاسمً وسيد گذاشت ك برم واقعا دارم ديوونه ميشم
منم واقعا متاسف شدم.
ولی خدارو شکر که اتفاق بدتری نیفتاده.