2794

رابطه با خانواده همسر

نام ارسال کننده محرمانه می باشد 791 بازدید

با عرض سلام خدمت شما.من ۳ سال هست ازدواج کردم قبلش هم دو سال با همسرم دوست بودیم و ایشون که اومدن خواستگاری یک سری موضوعات پیش اومد که باعث شده من نسبت به همسرم و خانوادش به شدت بدبین باشم.با اینکه الان همه چی خوبه ولی ناخودآگاه میفتم یاد حرکاتی که اون زمان داشتن ازشون بدم میاد و بزور میرم خونه شون ولی نمیزارم همسرم بفهمه من دوست ندارم برم اونجا.مثلا اوایل ازدواج مادرشوهرم به ما کمکی نکرد و شوهرم میگفت نداره اما به محض اینکه ما ازدواج کردیم برای اون یکی پسرش ماشین خرید.ما اوایل ازدواج واقعا هیچی نداشتیم و تقریبا با کمک های مادرم روزگار میگذروندیم.روز عقدم مادرشوهرم اصلا بغلم نکرد و بهم تبریک بگه.همش اخم کرده بود.روز عروسیم هم همینطور حتی تبریک نگفت و فقط اخمش تو هم بود.جالب اینجاس با اینکه یه ریال برای هزینه عروسی کمک نکرده بود اما شام و میوه و کیک عروسی که مونده بود همه رو گذاشته بود پشت ماشینش و فرداش شوهرم رفت یه مقدار کمی در حد یه پرس غذا و کمی کیک آورد و من از این کار ناراحت شدم.یا مثلا وقتی شوهرم نبود اون اوایل رفته بودیم خونه شون بهم گفت هزینه عروسی شما و دخترش(یعنی خواهر شوهر من)همش از سمت ما درومده..یا مثلا مار رسم داریم برای جهیزیه چند تیکه داماد میخره که شوهرم فقط یه یخچال و گاز خرید اما ایشون ظاهرا توقع داشتن همه چیو ما بخریم و دائم پز جهیزیه دخترشو بهم میداد تا منو میدید شروع میکرد به تعریف از جهیزیه دخترش.برادر شوهرمم وقتی ما نامزد و عقد بودیم چون ماشین نداشتیم و فقط ماشین پدر شوهرم بود هر موقع ما می‌خواستیم بریم دنبال کارهای رزرو تالار با انتخاب لباس و هرچی ماشینو برمی‌داشت میرفت جای دور و ما هم نمیرسیدیم با کارامون...خیلی چیزهای دیگه هم هست که واقعا اینجا نمیگنجه بگم...مشکل من اینه که این مسائل  خیلی باعث کینه من شده و خیلی بدم میاد ازشون.با اینکه الان خیلییییی خوبن باهام ولی دیگه برام ارزشی نداره چون روزای قشنگ نامزدیم خراب شده و از دلم بیرون نمیره و نمیتونم عادی باشم باهاشون...بنظر شما چیکار کنم؟اصلا شوهرمم چون زیاد ازشون طرفداری می‌کرد از چشمم افتاده و هیچ حس جنسی بهش ندارم.سعی میکنم فراموش کنم اما نمیشه.چیکار کنم؟

اطلاعات تکمیلی

سن ۳۰ جنسیت زن شغل کارمند وضعیت تاهل متاهل
پاسخ مشاور

روانشناس، روان درمانگر و مشاور

نکته مهمی که بیان کردید اینجا همسرتون از چشمتان افتاده این مسئله کمی نیست و اینکه حس جنسی بهش ندارید ط به این مسئله ختم نمی‌شه باید شما بررسی بشید ممکنه علت‌های دیگری هم وجود داشته باشه،وقتی دو خانواده با هم وصلت می‌کنند از دو فرهنگ متفاوت قطعاً مشکلاتی وجود داره و همه عروس دومادها خیلی گل و بلبل سر خونه زندگیشون نمیرن بیشتر عروس دامادها ا حرفا حدیث‌ها مشاجره‌ها ر جهاز سر اینکه این مال منه این مال توئه مادر شوهر چیکار کرد مادر زن چیکار کرد دست و پنجه نرم می‌کند و با کلی فشار و دلخوری سر خونه زندگیشون میرن از بیشترشون بپرسید که عروسیتون چگونه گذشت همه طومار داستان غم انگیز دارند،و اما شما لاً درکتون می‌کنم اما نمی‌تونید این کینه را ادامه دهید به خودتان آسیب می‌زنید قرار نیست که شما اون‌ها رو خیلی دوست داشته باشید فقط کافیه آنها را ببخشید به خاطر اینکه خودتان راحت باشید،حتماً از یک مشاور کمک بگیرید تا بتوانید یک سری مسائلی که برای بنده هم نامعلوم هست روشن کنید تا روابطتان با همسرتان متعادل شود

تجربه شما

اولین نفری باشید که نظر میدهید