.سلام من ۱۵ساله ازدواج کردم.فرزند ندارم.مشکلاتمدر زندگی با همسرم زیاد هست و سالهای زیادی به طلاق فکر میکردم.اما هیچوقت جرات و شجاعتشونداشتم.مشکل اصلا پرخاش و بد خلقی شوهرم و دست بزن...هست مشکلات شغلی و پولی و اینها هم کنارش هست....درکل تنها مزیت همسرم اینه که اعتیاد نداره. و رفیق باز نیست.گهگاهی هم اگه حوصلش باشه محبت کلامی میکنه.اما من خیلی تحقیر و توهین میشنوم ازش و خیلی سرخورده و افسرده شدم.بیشتر ازش میترسم...و از حدود دو سال پیش جدی تر به طلاق فکر کردم.خودمو برای طلاق آماده کردم،برای آزمون استخدامی خوندم و شهرستان محل زندگی پدریم رو انتخاب کردم و قبول شدم.به بهانه ی شغل اومدم خانه پدرم ساکن شدم و با رفتارهای یی که شوهرم از خودش نشون داد مطمئن شدم به طلاق.و یکبار هم دوماه پیش برای طلاق اقدام کردم.بعد از اجرای مهریه همسرم خیلی دستپاچه شد و اومد برای برگردوندن من.گفت میریممشاوره.به زور و اصرار من رفتیم اما همکاری نکرد و در حضور مشاور میگفت من مشکلی ندارم .دروغ میگه من کتکش نزدم.من چت با زن غریبه نداشتم و....و باهاش به آرامی هم صحبت کردم و خواستم تغیر بده در شرایط زندگی مون. و گفت نمیتونه تغیر کنه و تلاشی هم نکرد .حتی اخلاقهای بدش رو تکرار کرد و فقط برای پوشاندن نواقصش گهگاهی از در محبت وارد شد.الان مجدد به بهانه شغلم به شهر خودم برگشتم.یعنی منزل پدرم ساکن شدم اما نگفتم قصدم طلاق هست.گاهی به این فکر میکنم باوجودیکه دلایکم کافیه از نظر منطقی اما بخاطر ترس از تنهایی و مشکلات بعد از طلاق ممکنه پشیمان بشم... و از طرفی هم خانوادم اخلاقای خوبی ندارن و فقط درمدت طلاق میتونم تو این خونه تحمل کنم و حمایتم میکنن.بعد از طلاق باید خونه بگیرم و تنها زندگی کنم.نمیدونم چکار کنم که بتونم قاطع و بدون تردید تصمیم بگیرم و تصمیمم رو عملی کنم.هم به آینده یزندگی مشترکم امید ندارم . دوست ندارم اون زندگی رو و هم از بعد طلاق میترسم.نمیدونم چکار کنم .
شما خیلی وقت هست که تصمیم خودتان را گرفته اید،،،فقط قوی نیستید،،و این یعنی باید برم روانشناس تا قوی بشم،،تا زمانی که به صورت قاطع عزمتان را جزم نکردید دست به جدایی نزنید،بعد هر طوفانی آرامشی هست،این ترسها طبیعی هست فقط نیاز به حمایت مشاوره دارید
تجربه شما
اولین نفری باشید که نظر میدهید