فکر می کنم 4تا خواهرام به من حسادت می کنن

مادرم فوت شده من 5ماه آمدم پدرم نگه داشتم .به خواسته خواهر بزرگم.خواهرام هر کدوم رفتن مسافرت از من قایم کردن از بچه هامون فهمیدن منو کنار باباشون گذاشتن خودشون با شوهر بچه هامون مسافرت رفتن.من دخترم چون پدرم اذیت میشد فرستادم پیش مادر شوهرم.شوهرم هر ده روز می‌آمد پیشم می خوابید.اخر بدون تشکر گفتن برو خونت .سیما خواهر مطلقه من آمده بابا نگه داره.داستان از اینجا شروع شد .دخترا می بردم بابام ببینه جیغ داد رو سر دخترام می کرد.نبردم دیگه.یک روز گفتم دارم میرم کیف بخرم.تا شب ده تا پیام داده کیف نخری به درد تو نمی خوره .وسایلت گم میشه.نخری.یا رفته از زبون من به خواهرام گفت سارا گفته من از خونه بابا برم خونه کرایه کنم.خواهر بزرگم سهیلا پیام داده چند وقته از می خواستم بپرسم تو این حرف گفتی .منم گفتم بیا رو درو کنید پیام دادم سیما من به تو گفتم از خونه بابا بگیری بیرون هیچی نگفت.به این نتیجه رسیدم به من همشون حسادت می کنن.رفته به سحر گفته من پول دستم بیاد مثل سارا بینیم عمل می کنم ژل میزنم .من حسابدار بیمارستان .دو تا دختر دارم شوهرم آدم خوبه.من بچه بودم اینا منو تحویل نمی گرفتن درسم ضعیف بود بینی بزرگی داشتم.منو آدم حساب نمی کرد سیما .سهیلا.هر چهار تا خواهر مسدود کردم.تلفنشون رو