سلام خانم مجرب عزیز
بنده همون کسی هستم که گفتم خجالت میکشم از همه چیز
فرزند اول هستم
رابطه ام با پدرم خوبه مشکلی نداریم به طور کلی همیشه احساس علاقه و توجه بینمون برقرار بوده به خصوص در سن کمتر وابستگی من به پدرم بیشتر بود
در زمان کودکی و نوجوانی زیاد پیش میومد که بشینم و با پدرم در مورد مشکلاتم حرف بزنم یا اصلا همینطوری بشینیم صحبت کنیم
دقیقا نمیدونم منظورتون از احساسم به مادرم چیه
احساس عشق؟😅 مادر پدرم رو خیلی دوست دارم
بله یه جورایی همینطوره فکر کنم البته بیشتر از لحاظ رفتاری، زیاد بهم گفتن اینو نگو اونو بگو چرا بلد نیستی حرف بزنی چرا سیاست نداری
یا مثلاً میگفتن و میگن انقدر دوست داشتم بچه ام زرنگ باشه، مجلس گرم کن باشه، آشنا میبینه گرم بگیره، مهمون میاد قشنگ خوشآمد بگه حرف بزنه شوخی کنه
در مورد پوشش هم نمیدونم راستش گفتم که تا جایی که یادم میاد از بچگی کلا خجالت میکشیدم هر چیزی رو بپوشم یا مثلاً بعدا که بزرگتر شدم اگر یه زمانی سعی میکردم غلبه کنم بر خودم و یه چیزی که خوشم میاد رو بگیرم هی میپرسیدن مطمئنی اینو میپوشی؟ من تو رو میشناسم نمیپوشیا میگی خجالت میکشم
فکر کنم یکی از دلایلی که تو بچگی اگه از یه لباسی خوشم میومد هیچی نمی گفتم به خاطر اینکه میترسیدم مامانم قضاوتم کنن و جلوی بقیه یه چیزی بگن که خجالت زده شم ولی یادم نمیاد از کی همچین افکاری داشتم
من در کودکی زیاد اجتماعی نبودم سنین خیلیی پایین رو که یادم نمیاد اما از یه جایی به بعد که یادمه مادرم همیشه میگفتن تو چرا اینجوری هستی بچه های دیگه همش دوست دارن برن بیرون دلبری میکنن ولی تو اینطوری منزوی هستی انگار دوست داری خونه باشی در حالی که بقیه بچه ها یه ثانیه خونه موندن رو نمیتونن تحمل کنن
من اصلا نمیتونم جلوی بقیه گریه کنم مگه اینکه یهو بغضم خیلی شدید شه و قبل از اینکه خودم رو به جای امن برسونم بترکه
همیشه تو دستشویی یا حموم یا شبا موقعی که همه خوابن گریه میکنم
اگه گریه کنم طولانی گریه میکنم ولی از لحاظ تعداد دفعات اینطور نیست که زیاد گریه کنم حتی حالم خیلی بد باشه هم گریه نمیکنم خیلی وقتا
با صدا هم گریه نمیکنم اصلا
تجربه شما
اولین نفری باشید که نظر میدهید