سردرگمی و افکار پریشان

با سلام و خداقوت خدمت خانم مجرب 

۳۰سالمه شوهرم ۳۵سالشه به تازگی فرزند دومم به دنیا اومده حدود هفت ماهشه٫فرزند اولم هفت سال و نیمشه٫شوهرم قبلا اعتیاد داشت کلی سختی کشیدم تا ترک‌کرد ولی سیگار رو میکشید بعد ترکش واقعا و عمیقا احساس خوشبختی میکردم تا اینکه قبول کردم دوباره باردارشم وقتی باردارشدم کم کم. شروع کرد به مش.روب خوردن وقتی اعتراض کردم مخالفت گفت من که با بقیه نمیخورم کنار خانمم هفته ای یبار…تا بچم دنیا اومد روزهای اولش خوب بود ولی کم کم ازم فاصله گرفت و با دوستاش میرفتن شب نشینی و اخلاقش بد شد کلی ایراد میگیره باشوخی حرف زن دوم میزنه من حالم بدتر می‌شد حس میکنم منو دوسم نداره دیگه…تا تو ماشین اسپری تاخیری دیدم گفت خریده برا خونه ولی استفاده شده بود هرچی گفتم گفت نه من کاری نکردمو اینا…ولی هیچی توگوشیش ندیدم ٫اینم بگم وضع مالیمون خوبه یه خونه تو روستا بنامم زد که تو حالت مستی میگفت یبار که درقبالش مهریه تو بخشیدی (من متاسفانه موقع امضا اصلا نخوندم )بعدش گفت شوخی کردم امتحانت کردم ٫حالا چندوقت پیش به بهانه سرماخوردگی و مریضی اومد تو خونه باز مواد مصرف کرد و بعد دوهفته میخواستیم رابطه داشته باشیم چون من عفونت داشتم تحت درمان بودم ولی نعوظ پیدا نکرد و تمام ایرادات از من گرفت تو نمیتونی منو تحریک کنی بدرد نمیخوری… درحالی که من با وجود دوتا زایمان همه از اندامم تعریف میکنن یکم شکم آوردم که با ورزش درستش میکنم.تو کارهای خونه هم کمک نمیده من خیلی ذهنم درگیره نمی‌دونم چکار کنم حالم بده بعضی وقتا از بچه دومم بدم میاد عذاب وجدان میگیرم. خیلی خسته کلافم کمکم کنید لطفا