2794

سلام خانوم مجرب 🥺

نام ارسال کننده محرمانه می باشد 276 بازدید

من ازتون خیلی ممنونم من به مامانم میگم حالم خوب نیست خودشو به نشنیدن میزنه اما شما که تا حالا منو ندیده منو میشنویم و کمکم کردید🥺 دوستون دارم …. باید بگم از روز اول که براتون پیام نوشتم حالم بهتره روز اول از شدت درد سینه و غم با گریه داشتم التماس کمک میکردم از دست همه زخمی بودم نامزدم مامانم بابام مشکلات جنسی استفاده جنسی به معنا واقعی یه تجاوز کامل بود بدون هیچ محبتی هر روز میومد ….. بعد که من قدرتمو جمع کرد و نزاشتم شیش ماه منو ترکم کرد الان هرچی دارم سعی میکنم یادم بیاد تو این چند ماه سر چی ها دعوا کردیم هرشب چی میگفت گریه میکردم یادم نمیاد نه اینکه مهم نباشه واقعا مغزم نمیخواد یادش بیاد از طرفی مامانم منو مقصر میدونست میگفت تو باهوش نیستی یه دفعه میگفت مهربون باش یه بار میگفت فلان رفتار کن ودر نهایت. میگفت که تو مشکل داری و دیوونه ای نامزدم هم وقتی میومدم بگم من درحال زجر کشیدنک طوری رفتار میکرد که من دارم اونو زجر میدم میگفت تو منو پیر کردی و دستت از سرم بردار روزا میومد اشتی میکرد و شبا بعد دوباره زنگ نمیزد و غیبش میزد منم هرشب. و روز تو سرما مینشستم و گریه میکردم و به حرفا همه که به من میگفتن تو باهوش نیستی تو دوقطبی هستی تو کاری کردی اون اینجوری میکنه فک میکردم و به این نتیجه رسیدم من ادم بدردنخوری خای خودمو سرزنش میکردم چرا اذیتش کردم تصور کنید روابط من بهم ریخته حالا همه شخصیت منو زیر سوال میبرن و به من قبولوندن که من مشکل دارم روزی که براتون داشتم پیام مینوشتم چند ساعت گریه کرده بودم و یادم میفتاد تو دبیرستان چرا همه باهام دعوا میکردن یادمه تو دبیرستان ما همجنس بازی میکردن پورن میدیدن خیانت میکردن به نامزدشون من نمیتونستم بی تفاوت رد شم نمیدونم کارم درست بود یانه ولی میگفتم اینکارو رو خدا خوشش نمیاد طوری از من بدشون اومده بود که سر یه نمره اشتباهی کتکم زدن که چرا معلم بهم زیاد داده و روزی که اینا دم مدرسه شماره میدادن من رفتم به ناظم گفتم و فرداش باز ده  نفر بامن دعوا کردن اینه که میگم هیچوقت هیچکی از من خوشش نیومده بعد خوندن پیام هاتون بیخیال همه ادما شدم راستش من تو زندگیم جوری بودم که همیشه فرق کردم تو مدرسه تو خونوادم نتوستم خودمو شبیه افراد کنم حتی مامانم نمیتونه شخصیت منو عوض کنه و خودارضایی چند بار انجام دادم و حس گناه زیادی داشت توبه کردم دلیلش این بود وقتی نامزدمو میدیدم با من ارضا میشه من از طرفی عصبی میشدم که من ازضا نشدم چون رابطه مقعدی بود از سر عصبانیت دو سه بار انجام دادم و این روزها که حالم بد بود با اینکه میلی نداشتم اما میخواستم در خودم حسی درس کردم جه درد چه لذت فرق نمیکرد اما جلو خودمو گرفتم چند روزه به جای فک کردن به نامزدم که به حرفتون گوش کردم و رهاش کردم یا فک کردن درمورد حرفا مامان بابام دارم به خودم اهمیت میدم امروز زیر بارون قدم زدم وقتی نامزدم زنگ زد دعوا کرد قطع کردم به حرفتون فک کردم که گفتین طوری رقتار کن نامزدی نیست اما وقتی نشستم یهو همه چی یادم میره به حالت خلسه میرم یه به دیوارها خونه نگاه میکنم فک میکنم تا حالا ندیدمشون اما شبا هنوز برام ترسناکه یهو غمگین میشم اما سعی میکنم گریه نکنم 

اطلاعات تکمیلی

سن ۱۸ جنسیت زن شغل بیکار وضعیت تاهل متاهل
پاسخ مشاور

مشاوره و راهنمای خانواده

درود فراوان،الان خیلی زوده بهبودی براتون،اما رفته رفته خیلی هم بهتر میشبد،من یه بار گفتم بازم تکرار میکنم،من میخام شما قدرتمند بشید که دارید میشید،یه توصیه برات دارم،اینقدر مامانم مامانم نکنید ،شما شخصیت مستقلی هستید و در سنی هستید که خودتان میتوانید تصمیم بگیرید،خودتان یه روانپزشک مراجعه کنید ،به من نگفتید از کجا و کدام شهر هستید،تا بیشتر راهنمایی کنم شمارو،زمانی من میتونم موثر باشم که شما دارو مصرف کنید تحت نظر یه متخصص خانم،،درباره افکار دیگران ،در پیام قبلی بهتون گفتم خودت مهم هستی،فکر خودت مهم هست ،برای همین اطرافیان پدر و مادر،دوستان مدرسه همه و همه نظرشون برای زندگی ما مهم نیست ،بیا عینکتو عوض کن،به جای اینکه بگی من مشکل داشتم اونا دوستم نداشتن یا بدشون میومد،بگید سالم زندگی کردن و متفاوت بودن هم کار هرکسی نیست ،قرار نیست آدمها مارو دوست داشته باشند،اضطراب باعث اون خودارضایی میشه،دارو بخوری برات عذاب آور نیست،چندین جلسه مشاوره حتما برو،تمایل داشتید بامن،و اگرم نه همکاران خوبی دارم بهتون معرفی کنم ،الان فقط درون غار خودت باش،نامزد و اطرافیان رو رها کن،برنامه ات چیه؟میخای چیکار کنی؟سرکار بری؟کلاس بری؟حتما برایم بنویس،دارو ترس‌های شبانه شمارا از بین خواهد برد،از احساس خوبی که به من داری سپاسگزارم ،هر زمان احساس نیاز کردی پیام بنویسی ،برایم بنویس،گوش خواهم داد.

تجربه شما

اولین نفری باشید که نظر میدهید