خانوم مجرب من خیلی ازتون ممنونم🥺

صبح فقط به امید اینکه شما به من جواب دادید از خواب پا شدم وقتی حرفاتون و خوندم اینارو فهمیدم باید دارو بخورم اما من شرایط رقتن به هیجا رو ندارم چون وقتی میگم من افسرده شدم عصبی میشن میگن بهونه میاری خودم دارو تو گوگل زدم که اونارو بگیرم و بخورم چون واقعا شرایط دکتر رفتن و ندارم و من خودم میدونم به دارو نیاز دارم دو شما گفتید فعلا نامزدم و رها کنم دارم همین کارو میکنم و چقد استرس هام کمتر شده اما نمیدونم تا کجا ادامه بدم چون نمی دونم که حالم خوب میشه امروز که پیامتون و خوندم اینکه شما بهم انرژی دادین از هرچیزی که باعث شوک میشه دور شدم اهنگ گوش دادم حموم کردم قهوه خوردم اسمون و نگاه کردم اما هنوز شب که میشه میترسم  میترسم من که به اونا کاری ندارم اما بایه اتفاق باز بپاشم تا کجا از همه قایم شم شما پرسیدین من خودم راجب خودم چی فک میکنم چند ساعت داشتم به سوالتون فک میکردم چقد من خودمو یادم رفته بود چقد به همه فک کردم جز خودم  من فک میکنم من دختر مهربونی م که هیچوقت نخواسته کسی و اذیت کنه من  هروقت کسی ناراحت میشه میرم ارومش کنم من حتی وقتی همکلاسی که کتکم زده بود وقتی سه روز حالش بد شده بود خوراکی مو بردم بهش دادم فشارش بالا بره ولی اون انداختش رو زمین ولی همیشه مامانم بابام وقتی خودم بودم با فکر خودم کاری کردم دعوا کردن باهام مامانم همیشه میگه مثل فلانی باش تینجوری رفتار کن تو سیاست نداری الان من نمیدونم خودم چجوری هم وقتی مشکلی پیش میاد برام نمیدونم باید چه واکنشی داشته باشم چون نباید مثل خودم رفتاز کنم من یادم رفته خود واقعیم چطورم فقط میدونم ادما منو دوس ندارن از مامان بابام تا تو دییرستان که همه همکلاسی هام که نه همه مدرسه از من بدشون میومد چون من مثل اونا رفتار نمیکردم چون من خیانت نمیکردم چون من چت نمیکردم با پسرا و یه اونا میگفتم نباید این کارو کنن در جایی مهربون میشم و در جایی طور دیگه رفتار میکنم و نمیدونم کدوم شخصیت و باید تا اخر ادامه بدم  خانوم مجرب نمیدونم چطور ازشما تشکر کنم بعد این همه وقت یکی نشست و به من گوش کرد همینکه بهم توجع کردید حالم خیلی بهتره میدونم چون خودزتی نکردم خود ارضایی نکردم یا دست به خیانت نزدم به خدا توکل کردم خدا شما رو تو زندگی من قرار داد کاش میتونستم جبران کنم