سه ساله عروسی کردم نه پدرو مادر نه پشتوانه نه کس و کار درست حسابی دارم دل بستم به این آدم تو شهر غربت تو یه حیاط با مادرشوهر هستم چه خودش چه خانوادش خون کردن دل منو بعد فکر میکنن مشکل ندارن و دیگران که با اینا نمیتونن خودش و خانوادش اختلال شخصیت خودشیفته دارن بهم ثابت شده هست دائما درحال اینه که یه بحثی باهات راه بندازه همش مقصر جلوه بده ادمو همش خورد میکنه ادمو با حرفاش فقط میگه دیگران باید به حرف و روش ما جلو برن بعد دو ساعت همین جوری حرف میزنه که طرف رو قانع کنه حرف اون درسته و خدانکنه آدم نه بهش بگه روزگار ادمو سیاه میکنه هر سری مادرش مهمون داره ماهم باید بریم من عزت و احترام میزارم به خانوادش میام داخل دست میدم به همه همشون انگار ارث پدرشونو خوردم قیافشونو رو کج میکنن و بی محلی و بدرفتاری بدون علت و دلیلی نداره اصلا یکی دو بار هم نیست شوهرمم نشسته داره میبینه میگه کی بی احترامی کردن و این بی احترامی نیست میگم بهش نمیام شروع میکنه منو کوچیک و تحقیر کردن و دادو بیداد باید بیای و مجبوری بخاطر من و اینا مشکلاتی کوچیکه حالا با این آدم دارم من یه مشکلی داشتم قبل ازدواج این آدم قبول کرد الان تو هر بحثی منت میزاره سر من بعد شاید نتونم بخاطر مشکلم تا آخر عمر ازدواج کردم ولی دیگه با این آدم و خانوادش هم نمیتونم زندگی کنم و سختمه و میخوام جدا بشم توافقی حتی با اینکه پشتوانه ندارم برم فروشندگی یا یه شغلی برای خودم زندگی کنم از طرفی میترسم تو شهر غربت چون کسی رو ندارم باید چیکار کنم راهنماییم کنید
آفرین!!!
اولین همراه کلینیک نی نی سایت هستید که با قدرت تکلیف خودتان را میدانید. قبل از هر کاری مشاوره حضوری بروید. تا بتوانید با قدم های درست و محکم تری تصمیم بگیرید.
تجربه شما
اولین نفری باشید که نظر میدهید