2794

من 23 سالمه سال 94 با پسری دوست شدم سال 98 عقد کردیم 1401 هم کروسی کردیم تو دوران عقد مادرم خیلی اذیتم کرد که رفت آمد نداشته باشم و شوهرم خونمون نیاد و کل کارای خونه رو هم گردن من انداخته بود انجام نمی‌دادم روزگارم سیاه می‌کرد با غر زدن در حدی که زنگ میزد به شوهرم که تو باعث تنبلی این هستی و کار نمیکنه بازم تونستم با اینا کنار بیام چند ماه بعد از عروسیم مادرم به پدرم خیانت کرد قبلا هم خیانت کرده بود ولی یه چندسالی دست برداشته بود یه شر بزرگ توی خانواده امون ایجاد شد برا مون مچ مادرم رو گرفت کلی کتکش زده بود بعد مادرم به دایی هام گفت که پسرم توهم زده مواد میکشه داداشم رو آشنا داشتن زوی بردن کمپ کلی اونجا کتکش زدن الان بردارم مشکل روحی روانی گرفته مادرم هم طلاق گرفت با اون مرده  صیغه شده پدرم هم رفته با یه زن دیگه نمی تونم توی خونمون برم شاید 4 ماه یکبار برم یا حتی دیر تر خودمون هم مشکل مالی داریم شوهرم بیکار شده تمام اینا باعث شده یه مدته فکر خودکشی زده به سرم دیگه نمی تونم این همه فشار روانی رو تحمل کنم 😞کارم شده هرشب گریه کردن 

اطلاعات تکمیلی

سن 23 جنسیت زن شغل خانه دار وضعیت تاهل متاهل
پاسخ مشاور

مشاوره و راهنمای خانواده

متاسفم برای شرایط تلخی که دارید...پدر مادرها به انتخاب ما نیستند و ما انتخابشون نکردیم،،.اما زندگی دست خودمونه...شما نیاز به این خوانواده ندارید.اونقدر فشار و رنج روی دوشتون از کودکی بوده که چنین احساسی طبیعی هست..حتما به روانشناس مراجعه کن و درکنارش روان‌پزشک. خیلی بهبود پیدا میکنید .افکار خودکشی نیاز به بررسی و دارو دارد.

تجربه شما

اولین نفری باشید که نظر میدهید