سلام وقتتون بخیر
متولد ۷۵
پارتنرم ۶۴
تابستون ۹۶ باهم آشنا شدیم
بشدت شیفته شده بودم در یک نظر واقعن به دلم نشست
دیوانه وار عاشقش شدم
حتی گفت قصد ازدواج نداره قبول کردم(با خودم گفتم یکاری میکنم با من بخواد ازدواج کنه)
بیکار بدهکار سیگاری
تو این چند سال چندین شغل عوض کرده
فست فود و پیک موتوری و اسنپ
الانم خشکشویی مشغوله
خیلی پولدار بوده و تجربه تایلند و دبی و ترکیه و گرجستان اینارم داشته
همه چیش براه بوده
نامزدی سه ساله نا موفق داشته
ورشکست شده
به گفته خودش بخاطر من از طلباش و باغ و زمینش گذشته😕
تو این هفت سال کلی خرجش کردم حتی خیلی جاها خرج خونشونم دادم
تجربه کتک کاری وحشتناک اعتیاد به شیشه و خیانت (ارتباط مجازی هشت نه ساله با یه دختر)
بی پولی تمام کشیدم باهاش
هیچوقت اولویت نبودم برای هزار تومن خرج کردن برای من
الانم شیره مصرف میکنه
میدونم خریت محض کردم
بعد یه تصادف تصمیم گرفت ب ازدواج باهام
ولی پشیمون شد چونکه اخلاقمو قبول نداره
خیلی حرفم زیاده ولی اصلا بیشتر ازین گفتنم نمیاد
تنها حسن مثبتش اینکه برای خوردن کم نمیزاره
و اینکه ذاتش خوبه در کل
ولی چیکنم
الانم ک افسردگی شدید گرفته
چندوقته تصمیم به جدایی دارم ولی هربار به بهونه جبران لغو شده
الان دیگ فقط خودمو اروم و بی تفاوت کردم تا حد ممکن
برای اینکه یه جدایی بی جنگ رو تجربه کنیم
من خودمم ایراد دارم
قطعن منم مقصرم
ولی دیگ نمیکشم
دیگ خسته شدم
حتی اینجوره که اگر خودم بخوام تلاشمو کنم بنوبه خودم برای درست شدن این رابطه
حوصلشوندارم و گند میزنم بازم
دیگتوانشو ندارم
نمیدونم چرا اینجا بیان کردم
ولی گفتم شاید یه راهی بازشه جلوم
تجربه شما
اولین نفری باشید که نظر میدهید