باسلام وقت بخیر
2 سال شده ازدواج کردیم و پدر. و مادرشوهر پیر هستن، شوهرم هم برادر و هم خواهر دارد
از ابتدای ازدواج شوهرم همش پیش خانوادش بود و من مجبور بودم همراه شوه م اونجا باشم،. در کل دوران عفد من هفته ای 3 با. اونجا میخوابیدم اما شوهرم 1 بار خونه ی مادر من نخوابید، تو دوران عفد یکبار یکجا تنهایی با هم نرفتیم،. تا به حال مسافرتی نرفتم باهاشون، حتی روستایی جایی هم تنهایی نرفتیم و همش با پدر مادرشون بودیم، من همه اینا رو تحمل میکردم به خیال اینکه عقد هستیم و عروسی کنیم درست میشه و اینکه خب اونا پیر هستن و گناه دارن، اما حالا که عروسی کردیم شوهرم بازهم هرروز اونجاست و بعضی شبها اونجا میخوابه، موقعی که مریض باشن من مشکلی ندارم اما خیلی وقتها مریض نیستن و فقط برا تنهایی میره میخوابه
من دیگه خسته شدم نمیدونم چیکار کنم از طرفی چون مسن هستن میترسم اتفاقی بیفته براشون و شوهرم من رو مقصر بدونه
تجربه شما
اولین نفری باشید که نظر میدهید