مشکل زندگی زناشویی ونداشتن راه گریز

سلام من ۴ساله ازدواج کردم حاصل ازدواجم یه پسره ۱سال ونیمست شوهرم دست به زن داره همیشه حق به جانب خوشیفته است وطوریه که اصلانمیشه باش حرف زداحساس میکنم روزبه روزداره بدترمیشه اهل توهین فحش تحقیراخمیت ندادن به زن هست..ووقتایی که میبینه دارم میکشنم نابودمیشم حتی خوش حال میشه چاره ای ندارم که بخوام جدابشم اساساواسه فرارازخونواده پدری حق خودم دونستم ازدواج کنم باشم به دادگاه واینارسیدم که تعهدداده ولی هیچکدومشوپای بندنبود الان ۱ساله برگشتم بعده اون ماجرا تادمه طلاق رسیدیم ومن وهم اون بخاطرفشارشدیدی که بش اومدمهریه وغیره. کمی نرمترشده بود ولی بازاگه خودم نمیخواستم کارمون تموم شده بود من قبل اونم یه عقدداشتم که طرفم مریض ازاب دراومدوطلاق گرفتم ولی اسم اونم ازشناسنامم پاک کردن .چندروزپیش دعوتمون وکتک کاریاشادامه دادشت که ازخونه زدم بیرون خونه فامیل کارم اشتباه بودولی چاره ای نداشتم چون بدنمونابودمیکردمثل زمانی که بینیموزد ترک خوردباخون ریزی...حالاچندروزپیش اصرارداشت که بچه دیگه میخوام منم فقط واسهاینکه جام محکم بشه یاحداقل کسوکاری داشته باشم براخودم برای ایندم راضی شدم اقدام کنیم که الان فک کنم باردارم.  ازایندم باش میترسم روحمو نابود کرده ازخونه که نمیزاره برم تادم در بابچه دلخوشیم یه گوشیه که باپول طلام بامنت برامون خریدوباخط ونشون...فک میکنم راه حلم رفتن ازاین شهره چون یه مقدار روشم تاثیرمیزارن بگم که اونااهل روستان ومرد سالار و من درس خونده اهل شهربودکه تورفاه بیشتری نسبت به روستاس خیلی چیزامون بهم نمیخوره حتی نمیزاره فارسی صحبت کنم بابچم لال شدم که فقط ذهنم پره حرف ومشکل ونشدن وگرفتاری هاست...بشم میگم بریم مشاورمیگه مگه من چمه این روزاصلاحال خوبی ندارم بهانه هم میخوادواسه زدن دیروزبش گفتم یه ماکروفرمیخوام خیلی وقته بت گفتم پولم داری بافحش که دهنتوببندالان میرم فلان چیزومیارم سیاه کبودت میکنم جوابموداد چکارکنم اصلاراه حلی هست؟؟فک نمیکنم باشه