یکی از فامیل های نزدیکمون هست که متاسفانه مادر و پدرم خیلی باهاش در ارتباطن من واقعا نمی تونم تحملش کنم هر وقت میرم خونه ی بابابزرگم بهم تیکه می ندازه درباره ی من و خونواده ام به بقیه دروغ میگه وسایل خونه ی بابابزرگم و خونه ی ما رو میگیره دیگه پس نمی ده به سن مامانم گیر میده اگه چیزی مامانم بخره(مامانم کارمنده)اونقدر چرت و پرت میگه که مامانم ناراحت شه
اصلا یه جوریه اون روز خوشحال بود که پسر جاریش عینکی شده بلند بلند می خندید پول اجاره خونش رو از بابابزرگم میگیره بهش میگه نیاز دارم پول بیشتر میگیره میره ایفون میگیره
بعد میاد به ما میگه که اگه مثل اون باهوش بودیم وضعمون این نبود با اینکه داره از همه پول میگیره کسی هم کاری به کارش نداره مثلا طلاهای مادربزرگم و گرفته بعد چند سال پس نداده
خیلی هم من رو ازار میده مثلا من نشسته ام سر جام هی میگه پاشو اون کار و انجام بده پاشو چقدر چاق شدی با اینکه خودش دست به سیاه و سفید نمی زنه بچه ی خودشم که فقط میشینه می خوره کسی کمتر از گل نباید بهش بگه
پشت سر ما بد میگه بهمون دروغ میگه تیکه میندازه یعنی واقعا یه کارایی میکنه که خونه ی بابابزرگم نمیرم که نکنه ایشون رو ببینم
واقعا اونقد توی این چند سال ازش کشیدم که ازش متنفرم نمی تونم تحملش کنم با اینکه واقعا کسی نیستم که از بقیه بدم بیاد و سریع می بخشم ولی ایشون و نمی دونم چیکار کنم...از موقع کنکورم بدترم شده حتی صداش و میشنوم عصبی میشم اصلا نمی تونم اگه کسی درباره اش حرف بزنه تحمل کنم دیگه این مقدار حساسیت داره به خودمم اسیب میزنه نمی دونم چیکار کنم؟از طرفی خودم می دونم که حق دارم و کم از خونواده ام چیزی نگرفته و کم ازار نرسونده پس واقعا نمی تونم نادیده اش بگیرم
تجربه شما
اولین نفری باشید که نظر میدهید