2794

من بعدازچهارسال سختی ازخونه مادرشوهرم جداشدم

نام ارسال کننده محرمانه می باشد 178 بازدید

سلام خسته نباشید من بدازچهارسال سختی که پیش خوانواده شوهرم داشتم به زور و باکمک خدا ازشون جداشدم و خونه گرفتیم من و شوهرم. داداشم زندادنه قتل انداختن گردنش معلوم نیس چی به سرش میاد روانیم کردن دست ازسرم برنمیدارن خواهرشوهرم نمیدونم چیکارکنم دارن دیوونم میکنن که بهم فشارمیارن سراکو و سرزنشم میکنن یه دونه پسر یک ساله هم دارن همش میبرنش پیش خودشون نمیزارن کنارم باشه شوهرمم لال بازی درمیاره

اطلاعات تکمیلی

سن 20 جنسیت زن شغل خونه دار وضعیت تاهل متاهل
پاسخ مشاور

مشاور خانواده

باسلام 
ميتونم درك كنم چقدر شرايط سختي داريد 
از يك طرف موضوع برادرتون كاملا يك موضوع جدايي از مسائل زناشويي و فرزند پروري شماست و ميدونم كه سخته اما بايد تفكيك كنيد از زندگي شخصي و توجهي به گفته هاي ديگران نداشته باشيد هرچقدر سخت و دردناك
درسته خانواده شما دچار بحران شده براي شرايط برادرتون كه قطعا هركس ديگه هم بود نگراني هايي داشت پس طبيعيه كه ناراحت وضعيت برادرتون باشيد اما مسئوليتي نداريد كه به ديگران توضيح بديد در زمينه فرزندتون هم خيلي محكم و جدي حدود مشخص كنيد اينكه منتظر واكنش همسرتون هستيد و از سكوت ايشون هم ناراحت ميشيد شما سكوت نكنيد و در كمال احترام به خواسته اون ها مبني بر بردن فرزندتون نه بگوييد اوايل مواردي رو بهانه كنيد و ساعت كمتري رو بزاريد كنار اون ها باشه و دنبالش برويد و به مرور بدون تنش و دلخوري فاصله رو بيشتر كنيد .

تجربه شما

اولین نفری باشید که نظر میدهید