سلام. من وهمسرم هفت ساله ازدواج کردیم و یه دختر دوساله داریم من 27 ساله و همسرم 30 ساله هستن. هیچوقت نه محبتی میکنه نه هدیه ای میگیره. کلا همش باخانوادش درارتباطه زنگ میزنه ببین چیکارمیکنن کجا میرن اونام همینطور. دیگه این رفتاراش باعث شده که خیلی دخالت کنن درصورتی که خواهر شوهرم تازه عقد کرده اصلا اجازه نمیده اینجوری باشن خانواده شوهرش اما همش کنایشو ب من میزنه. هرچی هم باشوهرم حرف میزنم هیچ فایده نداره. میگه من اینجوریم. بخدا منم بخاطر دخترمم تواین هفت سالم برا زندگیم خیلی تلاش کردم اما هیچ فایده نداره. همیشه ب فکر خودشه برا خودش میره کوه اما مارو نمیبره دخترمم کلافه شده همش حوصلش سر میره انگار فقط من نوکرشم. دیگ خسته شدم. نمیخام از خودم تعریف منم اما قیافمم خوبه اخلاقمم باوجود همه مشکلات باهاش مدارا میکنم. تابحال بجز خوراک و پوشاک هیچ خرجی برام نکرده کلا همه توفامیل ما اونی ک داشتو نداشت رفت گواهینامه ثبت نام کردن فقط من موندم و حسرتش ب دلم. یعنی ب خدا هیچی هیچی. دیگ خسته شدم نمیدونم چیکار کنم باوجود اینا همیشه طلبکارم هست. اما تا میره خونه باباش انگار رفته بهشت دیگ نمیدونم چیکارکنم یامیگم بذار درس بخونم ادامه تحصیل بدم توخونه حوصلم سر میره نمیذاره.
تجربه شما
اولین نفری باشید که نظر میدهید