مشکلات خانوادگی

با سلام. همسر من تازه استخدام شده و یک سال برای کارش در شهرهای دیگه دوره بود ماهی یک هفته مرخصی میومد قبل از استخدامش در یک شرکت در حوزه پالایشگاهی کار میکرد که هروقت بحث پیش میومد میگفت بخاطر فشار کاری هستش که رومه و این کار ثابت نیست فکرم درگیره که شاید اخراجم کنن و قسط و.. داریم فروردین 98 ازدواج کردیم و سه ماه بعد یه ماشین خریدیم قسط مون بالا بود مجبور شدیم خرج و مخارج خورد و خوراک مون رو از خونه پدرم تهیه کنیم یعنی اونها بهمون میدادن خیلی فشار روی من بود چه اقتصادی چه روحی روانی با همسری که بخاطر خستگی و بقول خودش فشار نمیشد باهاش حرف زد و منی که هزار آرزو داشتم که مثلا ازدواج کردم اما بعد سه ماه دوباره شدم سربار خونه پدر و مادر . قبل ازدواج خانواده همسرم خیلی اذیتم کردن چیزهایی ساده عروسی رو پولش رو نمیدادن هرچند عروسی ما بسیار ساده بود خونه ای که ارث پدر شوهرم بود رو بزور از مادرشوهرم گرفتیم چون بهمون نمیداد شرایط سختی بود اون موقع هم همسرم تا چیزی میشد و نمیشد باهاش حرف زد میگفت من تحت فشار روانی ام بخاطر خانواده م اما الان استخدام شده قسط مون کمتره اخلاق ش بهتر شده ولی من تو یکسال نبودش خیلی سختی و بی پولی کشیدم تحمل کردم ب امید اومدنش حالا اوا اگر بگم چیزی میخوام همش میگه باید صبر کنی اما من دلم نازک شده میگم اینهمه سختی تحمل کردم قدرمو نمیدونه میگه اگه پول باشه میخرم دیشب شب یلدا بود پول داشت اما یه هندونه خشک و خالی نخرید منم چیزی نگفتم چون به خودم قول دادم که التماس و خواهش نکنم و چیزی ازش نخوام حالا اما خستم احساس تنهایی و افسردگی میکنم دنبال کارم اما نیست لطفا کمکم کنید..