سلام من ۱۵ سالمه .کلاس نهمم .پدر مادرم ۱۰ساله از هم جدا شدن .مادرم وقتی من کلاس اول بودم کسایی تو زندگیمون راه داد که دوتا مرد بودن به عنوان اینکه سرپرستمون بشن روزای اول خوب بود و من چون بچه بودم به یکیشون گفتم بابا چون خیلی بهم محبت کرد و به یکیشون گفتم عمو
بابام اون عمو رو دک کرد که با مادرم نزدیک نشه خداروشکر اون دوتا مرد هیچوقت به من چشم داشت نداشتن ولی یه بدی که این مردی کا بهش میگفتم بابا داشت این بود که کم کم معلوم شد معتاده و اهل منقلو تریاکه .اولش چون بچه بودم گفت مریضه و مجبوره بکشه ولی بعدش گفت تفریحیه یکمی که بزرگتر شدم دیگه فهمیدم واقلا معتاده در همون موقع ها اون عمویی که یه روزی دکش کرده بود پیداش شد اونم خوب بود ولی بدست بابام الوده شد ...
)راستی دیگه بهش نمیگم بابا چون ازش بدم میاد پس اسمشو میگم)
یه چن سال باهم بودنو تریاک کشیدنو مامانمم الوده به مواد کردن و بعدش یهو تنوع محمد رفت بالا و زد تو هرویین اون موق دیگه من ۱۴ سالم بود ودیگه ازش متنفر شدم افسردگ گرفته بودم پارسال که مامانم واسه اربعین رفته بود بابک(عموم) هم رفته بود پیش خانواده خودش (چون از مامانم جوون ترن از رابطه خودشون با مامانم خبر ندارن).
داشتم میگفتم پارسال که رفته بود کربلا خونمونو پاتوق کرد ولی بعدش بابک فهمید و از خونه انداختش بیرون چون از هرویینو این چیزا بدش میاد
خلاصه تا اون موقع تاحالا من الان ۱۵ سالم شده و با کسی اشنا شدم و خیلیم همو دوست داریم تو کار موسیقیه منم عاشق موسیقیم کرده دوست دارم نوازنده شم و تو این کار هم موفق شم و به جاهای بالایی برسم ولی همون بابکا نمیزاره به جایی برسم و میگه باید فقط درس بخونی
ولی من دوست دارم فقط موسیقی یاد بگیرم ولی نمیزارن واقعا نمیدونم باید چیکار کنم
مک میدونم که تو موسیقی به جایی میرسم
ولی تو درس خوندن با جایی نمیرسم چون بهش علاقه ندارم و کند ذهنم هستم در مورد درس خوندن
فقط و فقط دلم نوازندگیو دوست داره
اگه میشه راهنماییم کنین
تجربه شما
اولین نفری باشید که نظر میدهید