سلام خدمت مشاور عزیز.
دختری نوزده ساله هستم که حدودا یکسال و نیم با آقایی دوست بودم و همونطور که قرار گذاشتیم ایشون چندین ما پیش به خواستگاری من اومدن و نامزد شدیم.
بعد از چندین ماه نامزدی تقریبا یک ماه پیش عقد کردیم.
علاقه من به ایشون واقعا وصف نشدنیه و تا سرحد جنون عاشق ایشون هستم.
ایشون هم دقیقا همین حس رو نسبت به من دارن.
مشکل از اینجاست که نمیدونم به دلیل حسودی یا کمک کردن خیلی از نزدیکان از من و ایشون ایراد میگیرن.
ایشون۲۱ساله هست ولی سن کمش اصلابرای من مهم نیست.
ایشون بسیار از نظر من جذاب و خوشتیپ،صبور وباشعور نسب به افراد همسن خودشون هستن.
ولی مشکلاتشو این هست که در سن کم مادر و پدرش فوت شدن و ایشون ب همراه خواهر و برادرش در خانه مادربزرگ و پدربزرگشون زندگی کردن. زود عصبی میشه
و همچنین دو ماه سیگار میکشید حرف های نزدیکان معمولا ب این صورته
ک مثلا بچه بی پدر و مادر معلوم نیست چجوری بار بیاد.
یا کسی که تو این سن سیگار میکشیده معلوم نیست بعدا سراغ چیا بره.
ولی ب صورت های ختلف و زشت تر این حرف رو میزنن جوری ک من نمیتونم جلوی اشکم رو بگیرم.
و حتی یکیشون ادعا کرده که این پسر رو همراه افراد فاحشه دیده. مادر و پدر من این حرفهارو جدی نمیگیرن ولی من خیلی ناراحت میشم.
انقدر اظهار نظر میکنن که نمیتونم تحمل کنم.
بعضیاشون ب حدی بد حرف میزننک قابل گفتن نیست.
پدر و مادر من هم آدمهای مذهبی هستن و من از اینجورحرفهای نزدیکان ناراحت میشم
خواهش میکنم کمک کنین این فکرهارو از خودم دور کنم
تجربه شما
اولین نفری باشید که نظر میدهید