عدم شناخت و ازدواج سریع

سلام من 23 سالمه ازدواج دومم هست آدمی زود جوش و عصبی همش به دقیقه طول نمیکشه آروم میشم .شوهرم ازم ناراضی خیلی ناراضی همیشه بهم میگه.آدم خوبیه مذهبی اهل دروغ و چشم چرانی و اینا نیست و بهش اعتماد کامل دارم خیلی هم دستو دل باز خسیس نیست من مذهبی نبودم نماز میخوندم ولی خب حجاب نداشتم وقتی اومد گفتم مارو چه به آدم مذهبی مگه وضع لباس منو نمیبنه اومد خواستکاری گفتم همینم گفت قبول درست میشی من به یه دلیل راضی بودم چون اولی بهم خیانت کرد میدونستم آدم از خدا ترس اینکارو نمیکنه زنش شدم گفتم بذار خودم چادر سر کنم نگن چادریش کرد بازم گفتن ولی مهم نبود هیچ شناختی ازش نداشتم کل آشنایی و عروسی 10روز طول کشید چون یه جای دیگه زندگی میکرد راهش دور بود و خلاصه خونواده رو راضی کرد عروسی کنیم دیدم دوست نداره مانتو و لباس های خودمو بپوشم همه رو انداختم دور آرایشم همیشه ملایم بوده ولی دعوام میکرد چون رو میز آرایشم 3 تا رژلب بود میگفت میری بیرون همه رو میزنی میگفتم نه ولی دوست دارم داشته باشم به جای کشید که مادرش زنگ زد چرا قول پسرم نمیکنی چرا آرایش میکنی گذاشتم کنار مانتو خریدم با دوستم تا جای که تونستم گشتم مانتو بلند انتخاب کردم که رفتم خونه ازش ایراد نگیره ولی گفت این چیه رفت پس داد تا حالا نشد انتخاب خودم وسیله ای بخرم به همه چی گیر میده دیروز هم سر اینکه چرا فلانی دوستت تو یه هفته 3 بار زنگ زد در حالی که خودم سیمکارتم خراب شده زنگ زده گوشی شوهرم در حد احوال پرسی میگه بیا بده آیفون ببینم چی میگه دادم آیفون قطع کردم میگم دلیل این کارت چیه جواب نداد گفتم ای لعنت به این زندکی آمد داد زد هرجی جلو دستش بود شکست من عصبی شدم فحش داد فحش داد کتکم زد به همه هم زنگ زد که زنم دیوانه ست و فلان و بهمان همیشه اینکارو میکنه به خونواده هامون زنگ میزنه کاری که منو یشتر آزار میده .بهم میگه لال شو وقتی شدی میخوامت چرا رفتارشو نمیبینه جرا میرم باهاش حرف بزنم انگار کارد فرو میکنه تو قلبم الان بهم میگه تو اتاق برو بیرون نجسش نکن کمکم کنید تورو خدا