2777
2789

امروز سالگرد ازدواجم بود و اصلا دلم نخاست  ب شوهرم یادآوری کنم . حالشو ندارم از مشکلاتم و خصلت های بد شوهرم بگم ک از بس در موردشون حرف زدم دیگه حالم بد میشه آقا کی گفته مرد اگه چشم پاک باشه و مرد کاری باشه خونه و ماشینم داشته باشه مرد خوبیه و باید قدرشو دونست . کاش شوهر من هیچی نداشت و زبونش اینقد تند نبود 😔مامانش میگه اگه زبونش تنده قلبش مهربونه آخه ب چه درد میخوره وقتی اینقد با زبونش آدمو میرنجونه .از بس با حرفاش داغونم کرده کارم ب دکتر اعصاب رسیده و روزی ۴تا قرص خوردن الان بعد ۱۵ سال باید مثل یه بچه ی ۶ساله پا ب زمین بکوبم تا اجازه بده برم خونه مامانم خسته شدم از بس واسه همه چیز جنگیدم 😔😔😔خستم ام خدااااااااا💔💔💔

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

هر سال من باید یاد آوری کنم ک امروز سالگرد ازدواجمونه هرچند بعدشم هیچ حرکتی نمیزنه تولدم یادش نمیونه من چه انتظاری دارم ک سالگرد ازدواجمون یادش بمونه . دلم میخاد بخوابم و دیگه بیدار نشم😔💔

خب بالاخره هرکی یه ایرادی داره دیگه حالا مثلا چی بهت میگه؟ 

هربار ک میخام برم خونه مامانم میگه چخبره بابا مگه باید خبری باشه خودش هر روز مامانشو میبینه با خواهرامم ک میگه خوشم نمیاد رفت و آمد کنی با اینکه همه کارامو انجام میدم و تمیزم همش میگه زندگی کردن بلد نیستی دو تا بچه دارم همه کاراشونا خودم انجام میدم کارای مدرسه پسرم دکتر بردن پارک بردن همش دلش میخاد ازم ایراد بگیره

[QUOTE=2665557]خیلی حال روحیم بده دارو مصرف میکنم اصلا انگیزه هیچ کاری رو ندارم

 حتما نیازی نیست شوهرت بهت توجه کنه تا حالت خوب باشه ، خودت ب خودت توجه کن برای خودت بخند ، اون همینطوره ولی وقتی در قید و بند ی سری چیزا نباشی راحتری ، وقتی ب خودت توجه کنی کم کم اونم نظرش تغییر میکنه 

حزفاشو در بندت ندون گاها باید دنده پهن بود

هربار ک میخام برم خونه مامانم میگه چخبره بابا مگه باید خبری باشه خودش هر روز مامانشو میبینه با خواهر ...

دقیقاً انگار داری شوهر منو توصیف می‌کنی 

همین امروز مادرم نذری درست کرده بود 

هر چقدر بهش گفتم اجازه نداد برم 

میدونی چرا؟ چون خواهرام خونه مادرم بودن 

و اون از خواهران خوشش نمیاد

خیلی حال روحیم بده دارو مصرف میکنم اصلا انگیزه هیچ کاری رو ندارم 

منم همیشه باید برای خونه مادرم کلی استرس بکشم 

و نقشه بچینم که آقا اجازه بده برم ی دوساعت ببینمشون 

در حالی که فقط پنج دقیقه خونمون فاصله داره 

هر سال من باید یاد آوری کنم ک امروز سالگرد ازدواجمونه هرچند بعدشم هیچ حرکتی نمیزنه تولدم یادش نمیونه ...

عزیزم تو فقط داری خودت رو نابود می‌کنی 

بزن ب بی‌خیالی بچه هات رو بزرگ کن 

من دیگه هر چقدر دعوام کنه باهاش حرف 

نمی‌زنم . هر کجا هم بگه نرو نمیرم 

بیکارم حتی اگه زورکی هم برم کوفتم میشه 

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792