شاید باورت نشه از صبح دارم بهت فکر میکنم تاپیک های قبلی ات و هم خوندم
در برابر اتفاقاتی که افتاده حرمت ها از بین رفته و کل طائفه اتان هم درگیر شدن رفتار شوهرت خیلی عجیب و غریب نبوده البته رفتار ایشون رو هم تایید نمیکنم
خودت شوهرت و بهتر میشناسی اونم تو رو شاید فکر کرده نمیتونه منطقی باهات کنار بیاد فکر کرده اینجوری تحت حمایت پدر مادرت هستی کمتر اذیت میشی گذاشته پیش اونا و رفته
امیدوارم حرفام بهت برنخورده چون قصدم ناراحتی ت نیست گفتی زیاد جیغ جیغ میکنی این به ذهنم رسید
ببین وقتی دوست هستی با ی پسری فقط از لحاظ عاطفی درگیر هستید وقتی عقد میکنید مسئولیت زندگی میاد رو دوشش دلش میخواد آب تو دلت تکون نخوره پس فکرش درگیر میشه چیکار کنه چجوری شرایط و برات مهیا کنه
خب؟زیر یک سقف هم که میرید این سخت تر میشه بعد از بچه دار شدن باز هم شرایط تغییر میکنه
مخصوصا دو سال اول وقت زیادی برای هم ندارید اینا نباید بحساب کم شدن علاقه و محبت بزارید
من در حد پیشنهاد فقط و فقط پیشنهاد میتونم بهت ی راهکار بدم
فقط پیشنهاده
با توجه به شناختی که از شوهرت داری پیش برو
این احتمال هم هست ایشون کارای درخواست طلاق رو شروع کرده باشه مشاور و آشنا رو بی خیال شو وکیل بگیر
هرگز طلاق توافقی و گردن نگیر بگو وکالت در طلاق میخوام اگه خدای نکرده به اونجا کشید
در هر صورت حدود ۶ ماه بهتون وقت رسیدگی میدن بعد هم مشاوره میدن بهتون که البته میتونی رد کنی نری
بهرحال در درجه اول موقعیتی که توش قرار گرفتی و بپذیر
از موضع ضعف خارج شو
اگه موافق بودی پیشنهادم و بگم ببین باهاش چند چندی